چکیده
یکی از مسائلی که از دیرباز، توجه اندیشمندان حوزه های گوناگون علوم انسانی را به خود جلب کرده و موجب قلم فرسایی این اندیشمندان شده، مسئله ی «رابطه ی تلویزیون با کودک و نوجوان» است. مقاله ی حاضر ابتدا به قابلیت های تلویزیون و برنامه های کودک و نوجوانان اشاره نموده، سپس برخی از تأثیرات مثبت و منفی تلویزیون بر کودکان و نوجوانان از جمله پرکردن اوقات فراغت، جامعه پذیری، یادگیری، اختلال در فعالیت های کودکان، و نیز تأثیر فیلم های مربوط به بزرگ سالان بر کودکان، و تأثیر آگهی های تلویزیونی و خشونت را مورد بررسی قرار داده و در پایان، راه کارهایی برای به حداقل رساندن کارکردهای منفی آن ارائه نموده است.
کلید واژه ها: تلویزیون، کودک، کارکرد، رسانه، اجتماع، اوقات فراغت، اجتماعی شدن.
مقدمه
روزها می گذرد و صنعت همچنان بر تعداد و تنوع تولیدات خود می افزاید و بدون وقفه، یکی یکی آنها را به دست انسان ها می سپارد و از دور، به نظاره ی عملکرد انسان ها با این تازه واردها می نشیند.
تلویزیون پدیده ای است عجیب که چندی است وارد زندگی انسان شده و به گونه ای معجزه آسا تقریبا همه ی خانه ها را اشغال کرده است؛ چنان که توجه بیشتر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. به همین دلیل، گروهی از پژوهشگران آن را وسیله ای برای نابودی جامعه ی انسانی می دانند. در مقابل، گروهی دیگر آن را وسیله ای برای سرعت بخشیدن و بالا بردن توانمندی بشر محسوب می دارند.
در این مقاله، سعی شده است رابطه ی تلویزیون و کودک و برخی از جنبه های تأثیرگذار تلویزیون بر کودک مورد بررسی قرار گیرد و در پایان، اشاره ای کوتاه بر چشم انداز تلویزیون و کودک داشته باشد.
پیش از ورود به اصل موضوع، لازم است به نکات ذیل توجه شود:
وقتی درباره ی تأثیر تلویزیون بر کودک سخن می گوییم، در واقع نظری دو بعدی را بیان می کنیم؛ به این معنا که مطلبی را درباره ی تلویزیون و مطلبی را درباره ی کودک بیان کرده ایم. بنابراین، لازم است هم قابلیت های کلی تلویزیون مورد نظر قرار گیرند و هم قابلیت های کلی کودک.
بیان مسئله
آیا میان تلویزیون و شخصیت کودکان و نوجوانان رابطه وجود دارد؟
فرضیه
قابلیت های تلویزیون
کسی نمی تواند مدعی شود که تلویزیون برای کودکان صرفا خوب یا بد است. برای برخی کودکان در برخی شرایط، برخی برنامه های تلویزیونی زیان بخش است، برای سایر کودکان در همان شر ایط یا برای همان کودکان در شرایط دیگر، تلویزیون می تواند سودمند باشد. برای بیشتر کودکان در اغلب شرایط، بیشتر برنامه های تلویزیون خنثاست و زیان و یا سود خاصی ندارد؛ زیرا تلویزیون هم مثل دیگر مصنوعات بشری کارکردهای سه گانه در دو بعد آشکار و نهان دارد:
کارکردهای مثبت (نهان و آشکار)؛
کارکردهای منفی (نهان و آشکار)؛
کارکردهای خنثا (نهان و آشکار)؛
با توجه به این تقسیم بندی، تلویزیون نه صرفا عاملی است که زندگی طبیعی انسان ها را به خطر اندازد و نه وسیله ای است مطلقا برای پیشبرد اهداف بشر. در این زمینه، دیوید سالکید در گفت و گو با مجله ی لایف می گوید:
من روشن فکری هستم که نگران تلویزیون است. برخی چیزهای خوب در آن است. این چیزهای خوب مثل جزایری مرجانی در اقیانوسی از زباله هستند.... تلویزیون مرا دیوانه کرده است؛ چرا که واقعا دوستش دارم، در حالی که چیز کثیفی است؛ مثل زن بسیار زیبایی که نفرت انگیز به نظر می رسد. تنها [ راه ] درست کردن آن (تلویزیون) تهذیب گروهی است که تلویزیون را اداره می کنند. (1)
قدرت تلویزیون
تلویزیون از یک سو، رسانه ای است که همه ی قوای ادراکی انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو، یکی از ویژگی های متمایز کننده ی تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است. این ویژگی، جزو جداناشدنی این رسانه است. تمرکز و توجه چشم و گوش را می طلبد، توجه را به حرکت در یک فضای کوچک معطوف می کند. این جعبه ی جادویی کنار میز غذاخوری و یا هر جایی که مناسب تر تشخیص داده شود، قرار داده می شود. استفاده کننده از تلویزیون به بیرون رفتن از خانه و تهیه ی بلیط نیاز ندارد، بدون آنکه از صندلی خود بلند شود، می تواند با استودیو، صحنه های نمایش و دوربین های خبری در دور دست ها ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کند. (2) همچنین تلویزیون تصاویری پویا به شکل نمادین، همراه با زبان و صدا و موسیقی منتقل می کند. از این رو، کلیه ی شرایط لازم برای توجه و جذب در این رسانه فراهم آمده است و این ویژگی تلویزیون را به قدرتمندترین رسانه ی جمعی از سایر رسانه ها متمایز می کند.
بنابراین، از طریق تجربه کردن روش نمادینی که رسانه های گوناگون را از یکدیگر متمایز می کنید، کودکان این امکان را به دست می آورند تا آن دسته از مهارت های لازم فکری را کسب کنند که موجب شود با تأثیر بیشتری از طریق آن رسانه ها یاد بگیرند. یادگیری از طریق رسانه ها، بستگی به پرورش کافی رفتارهای مربوط به مهارت های کلی و نیز مهارت هایی دارد که برای استفاده از رسانه ای خاص به شکل ویژه مورد نیاز است. از سوی دیگر، تلویزیون وسیله ای برای بمباران اطلاعات است، وهمین دو علت تأثیرات تلویزیون بسیار عمیق و ماندگار است. (3)
قابلیت های کودک
«کودک» به فرد دارای سنین بین 2/5- 12 سال گفته می شود. بنابراین، با توجه به این شرایط سنی:
1. کودک نسبت به تلویزیون، هم فعال است و هم منفعل. کودک نسبت به تلویزیون این توانایی را دارد که گزینشی برخورد کند. البته هر قدر کودک بزرگ تر می شود این ویژگی بارزتر می گردد. (4)
2. ذهن انسان در دوران کودکی و نوجوانی کاملا تأثیرپذیر است و به راحتی شرطی می شود.
3. اولین تجربه ی مستقیم کودک تلویزیون، عموما از دو سالگی شروع می شود؛ ابتدا به صورت تقلیدی، بعد به صورت اختیاری و در نهایت، در سه سالگی انتخابگر می شود.
4. سن 2/5 سالگی میانگین سن تماشای منظم در کودکان است.
5. در سن 6 سالگی، کودک معمولا با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا می شود و دل بستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی در وی ایجاد می گردد.
6. توجه کودک به صفحه ی تلویزیون نه پیوسته است و نه منفعل. میزان توجهی که کودکان حاضرند به هر برنامه مبذول دارند به طور مستقیم، بستگی دارد به اینکه سمعی - بصری بودن آن، معنای خاصی برایشان داشته باشد و یا زمان کافی در اختیار آنها قرار بگیرد تا معنا و مفهوم مورد نظر را جذب کنند. از این نگاه، شکل برنامه ها اهمیت بسیاری دارد.(5)
7. برخی از عواملی که موجب می شوند توجه کودک دوباره به صفحه تلویزیون برگردد عبارت از: الف. آشنایی قبلی با صداها یا موسیقی، در صورتی که آنچه اتفاق می افتد از نظر بصری نیز مورد علاقه واقع شود. ب. تغییر بلندی و کوتاهی صدا؛ 3. صدای بچه ها؛ 4. جلوه های ویژه صدا؛ 5. صداهای غیرعادی؛ 6. خنده؛ 7. صدای زنانه؛ 8. موسیقی های گوناگون. (6)
با توجه به نکات مزبور، می توان گفت: مدت قریب ده سال از دوران ارزشمند عمر برای تماشای برنامه های تلویزیونی، آن هم با شگردهایی که صاحبان قدرت، میزان تأثیرگذاری بر کودک را به شدت افزایش می دهند، زمان بسیار زیادی است تا کودک طی این زمان، به آنچه آنها می خواهند، مبدل گردد.
ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون
تلویزیون به عنوان وسیله ای برای شکل دادن افکار عمومی، با زیر پوشش قرار دادن معضلات اجتماعی و مسائل مربوط به سیاست داخلی و خارجی و همچنین با عرضه ی برنامه های تفریحی و نمایشی اش، نقش خود را می نمایاند، بدون توجه به نوع برنامه ای که از آن پخش می شود؛ مجله های خبری، موسیقی ها، مسابقه های تلویزیونی، نمایش مجموعه ها و مانند آن.
این وسیله ی ارتباطی در هر حال، ملزم به ارائه ی یک پیام ایدئولوژیک است. تعدد و گوناگونی روش ها و فنونی که به وسیله ی برنامه سازان به کار گرفته می شود و در واقع بیانگر مجموعه ای از اصول و گرایش ها ایدئولوژیک حاکم بر تلویزیون و یا به تعبیر دیگر، مبین آن وظایف اصلی است که در زمینه ی ایدئولوژی از سوی طبقه ی حاکم بر تلویزیون تعیین می شود. این ایدئولوژی منعکس کننده ی وضع ملی، فرهنگی و سیاسی خاص هر کشور است. (7)
برای مثال، ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون های غرب، سرمایه داری است که آن را به عنوان یک نظام و روش زندگی ارج نهاده است و تمام فعالیت ها، نه تنها تلویزیون بلکه تمام رسانه ها باید در این زمینه باشند.در تاریخ آمریکا، بارها مشاهده شده که کسانی که حتی کوچک ترین بی توجهی به این ایدئولوژی حاکم داشته اند دچار ورشکستگی شده اند. بنابراین، این یک قانون کلی است.
در کشور ما نیز ایدئولوژی حاکم بر تلویزیون، باید از نظام حاکم - یعنی نظام جمهوری اسلامی - اتخاذ شده باشد و جهت گیری آن در راستای تقویت دین باشد. از این رو، متولیان رسانه ها، بخصوص تلویزیون، باید تخصص، تعهد و تدین داشته باشند.
چشم انداز
اگر از تلویزیون به یک «دانشگاه عمومی» تعبیر شود که همه ی اقشار جامعه را از هر طیف سنی که باشند زیر پوشش قرار می دهد، سخن گزافی نیست. از این رو، لازم است برای جهت دهی به برنامه های آن، هر چه بیشتر سرمایه گذاری شود.
در نظام جمهوری اسلامی، به دلیل حاکم بودن احکام الهی بر این نظام، نباید تلویزیون به عنوان یک منبع درآمدزا محسوب شود. اگر چنین تفکری بر این رسانه ی مهم حاکم شود - هر چند برای جبران کمبود هزینه های لازم - بر کارکردهایی که انتظار می رود که رسانه در نظام اسلامی داشته باشد، اثر منفی خواهد گذاشت.
شاید یکی از آفت های مهمی که در کشور ما در کمین این رسانه نشسته، مبحث به وجود آمدن تلویزیون های خصوصی است. «قدرت طلبی» و «سرمایه داری» دو زنجیر بزرگی هستند که بسیاری از انسان های بزرگ و کوچک را به اسارت کشیده اند. بنابراین، احتمال اینکه برخی افراد سرمایه دار و قدرت طلب متولی این امر شوند زیاد است و به فرض اینکه برخی از آنان از قدرت طلبی و سرمایه داری مبرا باشند، در گوشه و کنار افرادی وجود دارند که جهت و سوی این رسانه ی قدرتمند را به جهت های مطلوب خود معطوف نمایند.
بنابراین، به احتمال قوی، متولیان این امر آگاهانه یا ناآگاهانه اسیر این زنجیرها می گردند. از این رو، به نظر می رسد این تفکر خطر بزرگی را به دنبال دارد که نباید از آن غافل ماند.
اکنون با توجه به مقدمات مذکور، از میان کارکردهای چندگانه، فقط برخی از کارکردهای مثبت و منفی که اهمیت بیشتری دارند، ذکر می شوند:
تلویزیون و تأثیر منفی آن بر کودک و نوجوان
1. تأثیر فیلم های مربوط به بزرگ سالان بر کودکان
کودک در دنیای خاص خود زندگی می کند و تا زمانی که کودک است، باید در این فضا قرار داشته باشد. طبیعی است که اگر فضای بزرگ سالان جایگزین دنیای کودک گردد، کودک را دچار تعرض درونی و «از خودبیگانگی» می کند.
کودکان بیشتر زمان تماشای تلویزیون خود را صرف مشاهده ی برنامه های بزرگ سالان می کنند. (24) برخی از روان شناسان و روان کاوان احساس می کنند مواجهه ی دایمی با این سرگرمی ها می تواند به نحوی غیرطبیعی تأثیر محیط زندگی بزرگ سالان را بر کودک تسریع بخشد و او را به اجبار به نوعی بلوغ زودرس بکشاند؛ بلوغی که ویژگی های آن سردرگمی، عدم اعتماد به بزرگ سالان، رویکرد سطحی به مسائل بزرگ سالان و حتی عدم تمایل به بزرگ شدن است.
وقتی کودک در وضعیت هایی که گاه توسط تلویزیون بر وی تحمیل شده است قرار می گیرد، به بزرگ سالان واقعی متعلق به اولین گروه تماس با خود متوسل می شود. در این موقع، بیشتر آنها را ناتوان می یابد. تأثیر این عدم توانایی بزرگ سالان واقعی بر کودک می تواند به اندازه ی تأثیر عدم اطمینان به بزرگ سالان به روایت تلویزیون یا بیش از آن باشد.
2. اختلال بین فعالیت های کودکان
کودکانی که مدت زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند، فرصت کمتری برای دیگر فعالیت های پر تحرک و تعامل با همسالان دارند. به نظر می رسد تماشای تلویزیون جایگزین دیگر فعالیت هایی می شود که کودکان باید به طور مستقیم با آنها درگیر شوند؛ از قبیل رفتن به سینما، بازی کردن، مطالعه، گوش دادن به رادیو، شرکت در ورزش های سازمان یافته و دیگر فعالیت های غیرسازمانی. (25)
ویلیامز و هنرفورد (1986) در یک آزمایش طبیعی، فعالیت های روزانه ی بزرگ سالان و کودکان را در سه شهر کانادا مورد مقایسه قرار دادند: یک شهر که تلویزیون نداشت (نوتل)، یک شهر که فقط یک شبکه ی تلویزیونی داشت (یونتیل) و یک شهر که چهار شبکه داشت (مالتیتل). پیش از ورود تلویزیون به «نوتل» و مجددا چهار سال پس از آن داده هایی جمع آوری شد. پیش از ورود تلویزیون، کودکان و نوجوانان نوتل در مقایسه با نوجوانان دو شهر دیگر به طور معناداری بیشتر به فعالیت های اجتماعی و ورزشی می پرداختند؛ اما وقتی شهر نوتل دارای تلویزیون شد، شرکت در این فعالیت ها به طور چشمگیری کاهش یافت. (26)
تحقیقات درباره ی رشد شناختی نشان می دهد که تعامل اجتماعی محرک مهمی در تکامل آن است. ذهن کودکان از طریق تعامل و ارتباط با دیگران، که عقاید و نظرات متفاوتی با آنها ابراز می کنند، رشد می یابد. تعاملات و مبادلات روزمره با بزرگ سالان و همسالان، کودکان را ترغیب می کند تا دیدگاه خود را مورد آزمون قرار دهند؛ به عنوان یک فرد شایسته برای مسائل و مشکلات خود راه حلی پیدا کنند و به عنوان عضو یک گروه، طرح هایی ارائه دهند. به دلیل آنکه تلویزیون تعامل اجتماعی را کاهش می دهد، بنابراین، می تواند بر رشد شناختی تأثیر منفی داشته باشد.
وجود تلویزیون در یک جامعه مشارکت در فعالیت های جمعی را کاهش می دهد، حتی درون یک خانواده، وقتی تلویزیون روشن است، صحبت ها و گفت و گوها کاهش می یابند.(27) علاوه بر این، کودک برای تمام فعالیت های خود، نیاز به توانایی روحی و جسمی دارد که خواب محور این نیازمندی هاست، و اگر برنامه ی خواب کودکان درست تنظیم نشود فعالیت های کودکان مختل می گردد و شکی نیست که تلویزیون عامل مهم بی نظمی در ساعات خواب کودکان و نوجوانان است!
3. تأثیر آگهی های تلویزیونی
یکی از جنبه های تماشای تلویزیون که زیاد مورد توجه قرار گرفته، تأثیر منفی آگهی های تبلیغاتی تلویزیونی بر نگرش ها و علایق کودکان (از نظر مصرف خوراکی ها) است. کودکان 3-4 ساله معمولا می توانند تفاوت بین برنامه ها و تبلیغات تجاری را تشخیص می دهند. با این حال، کودکان تا 8 سالگی از قصد تبلیغات تجاری به وضوح آگاه نیستند. کودکان معمولا اطمینان دارند که پیام های بازرگانی دقیق و درست است. آنها معمولا نمی توانند انگیزه ی شرکت ها را از تبلیغات به درستی درک کنند. از این رو، تبلیغاتی که مخاطبان آن کودکان و نوجوانان هستند، دست کم دو پیام منفی دارند:
نخست آنکه کودکان ممکن است با والدینشان بر سر خرید محصولاتی که تبلیغات آن را در تلویزیون دیده اند دچار تعارض شوند. به دلیل آنکه کودکان در مقایسه با بزرگ تر ها آسان تر فریب می خورند، پذیرش قضاوت والدین درباره ی ارزش واقعی یک کالای تبلیغ شده برایشان دشوار است. دومین پیامد منفی این گونه تبلیغات تلویزیونی، مصرف زیاد محصولات غذایی قندی مانند آب نبات و نوشیدنی های شیرین میوه ای است. جالب تر اینکه تبلیغ این محصولات قریب 80 درصد تبلیغات تلویزیونی مربوط به کودکان را تشکیل می دهد.
مشاهده ی این تبلیغات بر باورهای کودکان در خصوص تغذیه و نیز انتخاب آنها از مواد غذایی
تاثیر می گذارد. کودکان نمی توانند درک کنند که خوردن این گونه مواد غذایی دارای قند زیاد سبب افزایش وزن و پوسیدگی دندان هایشان می شود. وقتی کودکان در معرض تبلیغات مربوط به این مواد خوراکی قرار گرفته و قدرت انتخاب داشته باشند به احتمال زیاد آنها را انتخاب خواهند کرد، حتی اگر بدانند که میوه ها و سبزیجات خوراکی های سالم تری هستند. (28)
4. رواج خشونت
خشونت: ابزار آشکار قدرت فیزیکی (با سلاح یا بدون آن) علیه خود یا دیگری، اقدام تحمیلی علیه خواست طرف مقابل از ترس صدمه دیدن یا کشته شدن و در واقع، صدمه زدن و کشتن است.
بحث تلویزیون و خشونت در کودکان یکی از پر سر و صداترین موضوعات دنیای حاضر است، به گونه ای که کمتر اندیشمندی را می توان یافت که در این موضوع داد سخن نداده باشد، بخصوص اگر اندیشمندی اجتماعی باشد؛ ولی چون موضوع بحث حاضر بیان برخی از کارکردهای تلویزیون است به بحث های تفصیلی و جزئیات این معضل و مشکل اجتماعی وارد نمی شود، اما به اجمال، نظری کوتاه به تأثیر تلویزیون بر میزان خشونت کودکان دارد:
با نگاهی به دنیای اطراف خود، به روشنی درمی یابیم که در دنیای امروز، خشونت موج می زند و خشن بودن نشانه ی قدرت است و جذابیت زیادی دارد. در این دنیا، انسان ها در لحظاتی که تحت فشارند خشن می شوند و درست در همین لحظات، نوجوانان و بزرگ سالان به باورهای قدیمی خود، درباره ی نقش خشونت در جامعه و رفتارهای افراد رجوع می کنند؛ باورهایی که بخش عمده ای از آنها متأثر و برگرفته از تلویزیونی است که نمایانگر اوج خشونت در زیباترین و فریبنده ترین جلوه هاست و این یک امر مسلم و بدیهی است که کسی نمی تواند در آن شک کند. (29)
البته ناگفته نماند که عوامل دیگری نیز بر خشونت تأثیر می گذارند. همین دلیل، هر عمل خشنی می تواند معلول حضور همزمان عوامل گوناگونی همچون فقر، بزهکاری، مصرف مشروبات الکلی، داروهای مخدر و فشار روانی باشد، اما یکی عوامل نیز تماشای تلویزیون است، به گونه ای که اگر تلویزیون ابداع نشده بود در آمریکای امروز قتل ها 10000 برابرکمتر و از تعداد تجاوزهای جنسی و ضرب و شتم ها 700 مورد کاسته می شد. (30) برای مثال، در تمام بررسی هایی که در آمریکا و کانادا صورت گرفته، معلوم شده است که قرار گرفتن طولانی کودکان در معرض تلویزیون رابطه ی مثبتی با پرخاشگری فیزیکی دارد. (31)
نکته ی دیگری که نباید از آن غافل شد این است که اگرچه در ابتدای امر، آنچه از خشونت مدنظر قرار می گیرد، جنبه ی کمی آن است، ولی تشخیص خشونت، باید بر بستر و شکل خشونت در برنامه ها نیز متمرکز گردد. به همین دلیل، پژوهشگران استدلال کرده اند که اندازه گیری کمی خشونت به تنهایی دارای اهمیت نیست، بلکه مهم ظهور آن دسته از اشکال خشونتی است که می تواند تأثیرات بالقوه ای بر بینندگان بگذارد. از این رو، برنامه های تلویزیونی را باید از لحاظ خشونت، درجه بندی کرد.
به هرحال، مطالعه ی کودکان در ایالت متحده و دیگر کشورها این اعتقاد را تأیید می کند که دست کم، سه فرایند ممکن است سطح پرخاشگری در کودکانی که برنامه های خشونت آمیز را دیده اند افزایش دهد:
نخست آنکه کودکان در تلویزیون الگوهایی را می بینند که اعمال پرخاشگرانه انجام می دهند. کودکان، به ویژه علاقه دارند اعمال پرخاشگرانه ی قهرمانی را که برافروخته شده است و مقابله به مثل می کند، تقلید کنند. بنابراین، تماشای پرخاشگری رفتارهای خشونت آمیز تازه ای را به خزانه ی رفتار کودک می افزاید. علاوه بر این، هنگامی که قهرمان به دلیل اعمال خشونت آمیز خود، پاداش دریافت می کنند یا به عنوان فردی موفق معرفی می شود، علاقه اش برای نشان دادن پرخاشگری افزایش می یابد.
دومین فرایندی که با تأثیر نمایش خشونت در تلویزیون مرتبط است افزایش برانگیختگی است. فعالیت سریعی که معمولا با خشونت همراه است، بیننده را مجذوب می کند. حادثه ی خشونت آمیز سطح هیجان کودک را بالا می برد و در نتیجه، موجب بروز احساسات، افکار و خاطرات پرخاشگر و علاقه به ابراز خشونت نسبت به دیگران می شود. هر قدر فعالیت این شبکه عناصر بیشتر باشد رابطه ی آنها قوی تر است. بنابراین، کودکانی که پرخاشگری زیادی در تلویزیون مشاهده کرده اند و ذاتا نیز پرخاشگرند احتمال دارد که به علت برانگیختگی شدید ناشی از محرک های تلویزیونی، به اعمال پرخاشگرانه ی آشکار دست بزنند.
سومین فرایند در معرض نمایش خشونت بودن اثرگذاری بر باورها و ارزش های کودکانی است که مکرر در معرض صحنه های خشونت آمیز تلویزیون قرار می گیرند. بنابراین، بسیار احتمال دارد که آنان اعتقاد پیدا کنند رفتار پرخاشگرانه روشی قابل قبول برای حل تعارضات است. آنان در استفاده از پرخاشگری برای تعامل با همسالان، راسخ می شوند. این کودکان استفاده از پرخاشگری را به عنوان پاسخی به ناکامی نیز بیشتر می پذیرند. علاوه بر این، کودکانی که در معرض صحنه های خشونت آمیز تلویزیونی هستند بیشتر احتمال دارد انتظار رفتار خشونت آمیز از دیگران داشته باشند و احتمال اینکه آنها در مورد قربانی خشونت شدن نگرانی داشته باشند و دنیا را مکانی خطرناک تصور کنند بیشتر است. (32)
راهکارها
گرچه به صفر رساندن کارکردهای منفی تلویزیون امکان پذیر نیست، ولی نباید نسبت به آنها بی تفاوت بود. از این رو، باید تمام هم خود را به کار بست تا این کارکردهای منفی به حداقل ممکن برسند.
به دلیل آنکه تلویزیون در کشور ما یک رسانه ی ملی و دولتی است، کاهش کارکردهای منفی آن، همکاری همه جانبه ای می طلبد که در یک سو، مسئولان و متولیان امر قرار دارند و درسوی دیگر، خانواده ها و مددکاران اجتماعی. از این رو، باید از همه ی آنها - هر چند توان کمی داشته باشند - به نحو شایسته استفاده کرد؛ زیرا مسئله بسیار حائز اهمیت است. در پایان، به برخی از این راه کارها اشاره می گردد:
1. استفاده از تراشه ی رایانه ای V-ship: می توان این وسیله را در دستگاه تلویزیون کار گذاشت تا والدین به کمک آن بتوانند در برنامه هایی که تصور می کنند برای فرزندانشان مناسب نیست، اختلال ایجاد کنند. (33)
2. متولیان امر سعی کنند برنامه های مخصوص بزرگ سالان را زمانی پخش کنند که تا حد امکان، کودکان موفق به دیدن آنها نشوند.
3. والدین و مربیان درباره ی اهداف آگهی های تجاری و اینکه چگونه باید آنها را ارزیابی کنند، با کودکان حرف بزنند. (34)
4. برنامه ریزی خانواده ها به گونه ای باشد که کودکان کمترین فرصت را برای تماشای برنامه های تلویزیونی، آن هم برنامه های مخصوص خود، داشته باشند.
5. والدین همراه کودکان تلویزیون تماشا کنند و درباره ی داستان ها و اطلاعات نمایش داده شده ی آن صبحت کنند؛ درباره ی اینکه موقعیت هایی که در تلویزیون ارائه شده، چگونه ممکن است با زندگی واقعی همخوان باشد یا نباشد، حرف بزنند. (35)
6. اندیشه ها و پیشنهادهایی را که در برنامه های آموزشی ارائه می شود با فعالیت هایی که در خانه یا کلاس صورت می گیرد پی گیری کنند. چنین فعالیت هایی به کودکان کمک خواهند کرد تا از اطلاعاتی که از تلویزیون ارائه می شوند فعالانه تر استفاده کنند. (36)
7. کودکان را تشویق کنند که از میان انواع برنامه های تلویزیونی، دست به انتخاب بزنند؛ آنها را علاوه بر برنامه های کودکان، با اخبار، ویژه برنامه های علمی، فیلم های کلاسیک و برخی اخبار و رویدادها آشنا کنند. (37)
8. والدین از نوارهای ویدئویی که از نظر سنی برای کودکان مناسب است برای اوقاتی که آنها در خانه هستند و یا زمانی که تشخیص می دهند یک برنامه ی تلویزیونی مناسب طبع یا سن کودک نیست استفاده کنند. (38)
9. محدود کردن تماشای تلویزیون کودکان باید در دستور کار برنامه های بهداشتی قرار گیرد.
10. توسط متولیان امر، قفل های الکترونیکی در اختیار والدین قرار گیرد تا در برنامه ریزی تلویزیون به والدین کمک نمایند. (39)
نتیجه گیری
با توجه به آنچه ذکر شد، به این نتیجه می رسیم که تلویزیون در زندگی کودک، نه یک هیولای یک چشم است که با ورود در زندگی کودک، او را از بین ببرد و نه یک وسیله ای است که مطلقا در بالا بردن و سرعت بخشیدن به توانمندی کودک در خدمت او قرار گیرد، بلکه تلویزیون یکی از فراورده های صنعت و فناوری است که با مدیریت صحیح متولیان امر و خانواده ها، می تواند وسیله ای برای ارتقای توانمندی کودک به شمار آید، وگرنه درصورت مدیریت سوء متولیان امر و غفلت خانواده ها، می تواند همچون بمبی باشد که همه ی ابعاد زندگی کودک را ویران می کند.
منابع
1- ویلبر شرام، جک لایل و ادوین بی پارکر، تلویزیون در زندگی کودکان، ترجمه ی محمود حقیقت کاشانی، تهران، مرکز تحقیقات و مطالعات و سنجش برنامه ای صدا و سیما، 1377، ص 1و 5.
2- همان، ص 212.
3- اقتباس از ویلبر شرام و دیگران، پیشین، ص 40-150/ امه دور، تلویزیون و کودکان، رسانه ای خاص برای مخاطبان خاص، ترجمه ی علی رستمی، تهران، سروش، 1374، ص 5- 152.
4- بری گوننز و بیل مک آلر، کودک و تلویزیون، ترجمه ی نصرت فنی، تهران، سروش، 1380، ص 59 و 60.
5- همان، ص 66.
6- ر.ک. سدریک کالینگفورد، کودکان و تلویزیون، ترجمه ی وازگن سرکیسیان، تهران، سروش، 1380/ بری گوننز و ببل مک آلر، پیشین، ص 56-66.
7- ن.س.بیریوکف، تلویزیون و دکترین های آن در غرب، ترجمه ی محمد حفاظی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ای، 1372، ص 113.
8- «اثرات رفتاری تلویزیون بر کودکان و نوجوانان»، ترجمه و تلخیص سعید آذری، مجله ی پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاییز و زمستان 1377)، ص 77.
9- بری گوننز و بیل مک آلر، پیشین، ص 41.
10- اثرات رفتاری تلویزیون بر کودکان و نوجوانان، ص 77.
11- بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه ی غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، 1382، ص 173/ حسین بستان، اسلام وجامعه شناسی خانواده، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 83.
12- ر.ک. ویلبر شرام و دیگران، پیشین.
13- بری گوننز و بیل مک آلر، پیشین، ص 108 و 109.
14- همان، ص 110.
15- همان، ص 119.
16- شهلا عزیزی، خانواده و تلویزیون، مرندیز، 1373، ص 93- 125.
17- ر. ک. ویلبر شرام و دیگران، پیشین، ص 122-133.
18- مایکل راش، جامعه و سیاست، ترجمه ی منوچهر صبوری، تهران، سمت، 1383، ص 103.
19- همان.
20- همان، ص 103.
21- امه دور، پیشین، ص 151.
22- اثرات رفتاری تلویزیون بر کودکان و نوجوانان به نقل از:
Edueatonal Television، Stanford Calif، 1982.
23- همان، ص 89 و 90.
24- زهره سعادتمند، «اثرات تلویزیون بر کودکان و نوجوانان»، فصلنامه ی آموزش، ش 5 (پاییز 1376)، ص 38.
25- فیلیپ نیومن و باربارا نیومن، «اثرات تلویزیون بر رشد کودکان و نوجوانان»، ترجمه ی اسماعیل بیابانگرد، فصلنامه ی پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاییز و زمستان 1377)، ص 134.
26- همان، ص 134.
27- همان.
28- همان، ص 35.
29- براندون اس سنتیروال، «آیا تماشای تلویزیون موجب افزایش پرخاشگری در کودکان می شود؟»، ترجمه ی وحیده عرفانی، مجله ی پژوهش و سنجش، ش 15 و 16 (پاییز و زمستان 1377)، ص 200.
30- همان، ص 204.
31- همان، ص 201.
32- فیلیپ نیومن و باربارا نیومن، پیشین، ص 45.
33- ملوین دفلور و اورت ای. دنیس، شناخت ارتباطات جمعی، ترجمه ی سیروس مرادی، تهران، دانشکده ی صدا و سیما، 1383، ص 300-301.
34- فیلیپ نیومن و باربارا نیومن، پیشین، ص 48.
35- همان، ص 47.
36- همان، ص 48.
37- همان.
38- همان.
39- ملوین دفلور و اورت ای. پیشین، ص 300-301.