امروز شنبه 03 آذر 1403 http://moallem.cloob24.com
0

مفاهیم نمادها و رنگها در نقاشی کودکان

روانشناسان به طرق مختلف درباره کودکان تحقیق کرده اند که یکی از مهمترین آنها تجزیه و تحلیل نقاشی های کودکان است. نقاشی، کودک را در مراحلی که حواث اطراف خود را دسته بندی و عرضه می کند و روند تکامل یافته ای را از زمان خط خطی کردن ساده تا زمانی که خطوط معنی دار و مبتنی بر قوانین پرسپکتیو و شالوده منطقی را رسم می کند می توان چیزی شبیه خواب و رویا معنی کرد. نقاشی مانند خواب و رویا به کودک فرصت می دهد اطلاعات و اعمالی را که از دنیای بیرون کسب می کند از هم جدا و سپس آنها را دوباره تنظیم کند.

در نقاشی همانند خواب و رویا کودک خود را از ممنوعیت ها رها کرده در حالی ناخدا آگاهانه درباره مسائل، کشفیات و مشکلات و دلهوره هایش صحبت می کند. به همین دلیل اگر آموزش نقاشی را بر پایه تصحیح نقاشی قرار دهیم در آن به کودکان از سنین پایین کمترین کپی و تقلید کردن از مدل را بیاموزیم مرتکب اشتباه شده ایم. در نقاشی کودک خطی که بر تصویر صورت برادر کشیده است یا حذف شدن، به کارگیری رنگ خاص، از میان بردن یا بیش از حد بزرگ جلوه دادن بعضی حوادث، همگی حکایت از نشانه ها و علائمی می کند که دارای معانی روشن هستند و بزرگسالان با کمی شناخت و دقت قادر به مشاهده و تعبیر آن می شود.

کودک یک ساله مداد را در دست می گیرد ولی به سهولت نمی تواند روی کاغذ خط بکشد.مداد را روی کاغذ می کوبد و سرانجام کاغذ را پاره می کند. کرانی و مارتین می گویند: توانایی ترسیم خطهای افقی قبل از خطهای عمودی ظاهر می شود.

خط

-کودک 18 تا 20 ماهه موفق به کشیدن خط می شود.

- در 2 سالگی خطهای دایره ای یا زاویه دار ظاهر می شود.

- در 2 سال و نیمی به علت افزایش قدرت عضلات، وقتی خطی را رسم می کند با چشم مراقب است که خط از محدوده تعیین شده خارج نشود.

- در 3 سالگی فقط لذت بردن از حرکت یا فشار مداد روی کاغذ نیست، بلکه مایل است احساسات درونی خود را که در ارتباط با تجربه های زندگی کوتاه است را بیان کند. در 3 سالگی خطهای عمودی را بیشتر از افقی رسم می کند. خط عمودی بیانگر اظهار وجود کودک است و توسعه آن نشان می دهد کودک از وجودش آگاه است. در اواخر 3 سالگی شروع به کشیدن اشکالی شبیه خانه یا خورشید می کند.

- در 4 سالگی خط نگاری های او جمع می شود و حتی برای بزرگسالان نیز معنا پیدا می کند.

- در 5 تا 6 سالگی امکان دستیابی کودک به درک حروف الفبا یا نوشتن که بیشتر از رسم و نقاشی جنبه آموزشی دارد، فراهم می شود.

رنگها

بین نقش رنگ و زندگی عاطفی کودک با در نظر گرفتن دوران تکاملی او یک حالت متوازی است.

- 3 تا 6 سالگی کودک بیشتر تحت تأثیر فشارهای درونی است، بنابراین علاقه وافری به استفاده از رنگ دارد و آن را مقدم بر شکل ظاهری می داند ولی به تدریج که سن او بالا می رود از وابستگی اش به رنگ کم می شود و علاقه او به تقدم شکل بر رنگ فزونی می یابد.

- هر قدر کودک کوچکتر باشد رنگ های زنده تر را به کار می برد. در کودکستان کودکان ترجیح می دهند رنگ های گرم و تند استفاده کنند و فقط کودکانی که در خانه تحت نظارت شدید هستند رنگ های سرد را انتخاب می کنند که علت اصلی به مشکلات عاطفی و روانی مربوط می شود.

- فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از نقاشی نشانگر خلاء عاطفی و گاهی دلیل بر گرایش های ضد اجتماعی است.

- کودکان سازگار در نقاشی هایشان به طور متوسط از 5 رنگ مختلف استفاده می کنند.

- کودکان گوشه گیر یا آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارن از یک یا دو رنگ بیشتر استفاده نمی کنند.

- علاقه واقعی کودک به رنگ زمانی شروع می شود که او سعی در کشیدن شکلهایی می کند. این مرحله تا 7 یا 8 سالگی به درازا می کشد. کودک برای استاده از رنگ ها فقط تحت تأثیر احساسات خود قرار دارد. مثلا ممکن است چمن را بنفش بکشد چون هم می خواهد چمن را نشان دهد و هم از رنگ بنفش خوشش می آید.کودک در حین بزرگ شدن به تدریج ارتبازط میان اشیا و رنگ حقیقی آنها را درک می کند، ولی بدو امر این موضوع فقط در مورد چیزهایی است که برایش ارزش عاطفی دارند؛ مثلا اگر مادرش موهای بور داشته باشد هر زنی را که می کشد موهایش را بور می کند زیرا این رنگ برایش انباشته از نیروی عاطفی است.

نماد رنگها

رنگ ها تحت تأثیر عوامل جسمی و روانی و در فرهنگ های مختلف دارای معانی خاصی است. در قبایل موزامبیک رنگ سیاه رنگ خوشی و شادی و قرمز تقریباً در همه جا معنای قدرت را القا می کند, زیرا با خون که به معنای زندگی است هم رنگ است.

در مذهب اهالی تبت و مردم مسیحی نماد عفت و پاکی زنانه، رنگ آبی است که نشانه صلح نیز هست. در کابوکی ژاپن رنگ قرمز نشانگر شیطان و ابلیس، رنگ سفید و طلایی مخصوص رهبانیت الهی است. رنگ زرد نشان دهنده شادمانی است، رنگ آبی نشانگر ترس و غم و رنگ سبز نشانگر بوالهوسی است.

از نظر روانی 2 گروه رنگ های گرم (قرمز، زرد و نارنجی) و رنگ های سرد (سبز، آبی و بنفش) با هم تفاوت عمیق دارند. رنگ های گرم تحریک کننده، سبب فعالیت و جنب و جوش، الهام دهنده روشنی و شادی زندگی و مولد حرکت هستند. در حالی که رنگ های سرد حالت های انفعالی، سکون، بی حرکتی و تلقین کننده غم و اندوه هستند. رنگ های خنثی (خاکستری) مبین درونگری، استدلال، خودمختاری و حمله وری و تمایل به آغشته سازی است.

رنگهای سرخ در ابتدا مورد توجه کودکان خردسال است. بعد ها مبین فعالیت های غیر دوستانه و پرخاشخویی می شود.

آنها که قواعد و قوانین را به درستی قبول ندارند ولی می کوشند تا خود را با آن منطبق کنند و دیگر آنها که از نظر رشد و تکامل به مرحله درک قوانین و قواعد اجتماعی رسیده اند و می کوشند در عمل آنها را به کار برند, از آبی استفاده می کنند.

رنگ سیاه منع، ترس، تشویق، وسواس و اضطراب است. رنگ نارنجی آرامش و خوشی را به یاد می آورد.

رنگ سبز گویای عکس العمل علیه نظام های خشک و طاقت فرساست. رنگ بنفش تمایلات درهم و برهم و نامتجانس را نشان می دهد.

موضوع نقاشی و شخصیت کودک

کودک با تمام وجود و شخصیت ذهنی و عاطفی خود نقاشی می کند. موضوعاتی که در نقاشی کودکان دیده می شود آدم، خانه، درخت، خورشید، ماه، حیوانات و خانواده است.

شکل آدم

هنگامی که کودک شکل آدمی را می کشد پیش از هر چیز شکل خود یا درکی که از بدن و تمایلات دارد را بیان می کند. اگر آدمک در مجموع هماهنگ باشد، احتمال بسیاری وجود دارد که کودک کاملا سازگار باشد. اگر اگر آدمک مثلا در اندازه ای خیلی کوچک یا در گوشه ای از کاغذ کشیده شده باشد به معنای آن است که کودک خود را کم ارزش و از دیگران پایین تر می داند. اگر این کم بها دادن به خود در چند نقاشی کودک ادامه پیدا کرده باشد نشانگر خجالتی بودن اوست که ممکن است تا حد تمایل به ناپدید شدن نیز پیش برود. در نقاشی فقدان دست و بازو نیز علامت کم بها دادن به خود و عدم امنیت است.

کودکانی که خود را بالاتر از بقیه می دانند آدمک هایی با اندازه بزرگ رسم می کنند. این نوع نقاشی مخصوص کودکانی است که اختلال عاطفی دارند یا به طور معمول کودکانی هستند زودرنج و حساس که همیشه فکر می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند.

خانه

خانه نماد پناهگاه و هسته اصلی و گرمی خانواده است که ممکن است مورد علاقه یا تنفر کودک باشد.

- زندگی سعادتمند در خانه باغچه، گل، درهای بزرگ، پنجره و دودکش بخاری را می کشد، خانه خانه با حالت دلباز عرضه می شود.

- خانه بدون در ورودی در 5 تا 8 سالگی نشانه خجالتی بودن کودک و وابستگی شدید به مادر، بعد از 8 سالگی نشانگر احساس خود کوچک بینی و تنهایی کودک در نوجوانی نشانگر شرم و حیای زیاده از حد و داشتن احساسات رقیق است. هنگامی که پدر و مادر جدا شده باشند خانه به دو قسمت تقسیم می شود و اغلب دارای دو در ورودی است که یک قسمت از خانه نماد زندگی خانوادگی واقعی و در دیگر نشانه زندگی تحمیل شده به کودک است.

- خانه به صورت قصر به منزله پناهگاهی مطلوب است.

- خانه به صورت زندان نشانگر فشارهای خانوادگی و ناسازگار و از هم پاشیده است.

- کوچه امکان خارج شدن از خانه و محیط محدود خانواده و بالاخره از خود بیرون آمدن است.

- جاده به صورت پیچ وخم مبین مشکلات در برقراری ارتباط با دیگران است. خیابان های باز و عریض شادی و صداقت را نشان می دهد.

- کوچه تنگ و بسته کمبودهای عاطفی را القا می کند.

- افراد پویا و خیالپرور بیشتر به ترسیم امواج دریا یا پرندگان می پردازد.

درخت

برای تحلیل نقاشی درخت باید 3 قسمت آن مشخص شود: ریشه، تنه و شاخه ها و برگ ها.

ریشه درخت در زمین فرو رفته و درخت را تغذیه می کند نماد نا خداگاه نشانه های درونی است.

تنه بیانگر مشخصات دائمی و عمیق پایدار شخصیت است. شاخه ها و برگ ها بیانگر طریق ارتباطی کودک با دنیای خارج است.

بچه ها در سنین پیش دبستانی تنه درخت را بلند ترسیم می کنند ولی پس از این سن بلند بودن درخت نشانگر عقب افتادگی فکری یا بیماری عصبی یا آرزوی بازگشت به دنیای دوران کودکی پیش از مدرسه است.

تنه درخت اگر کوتاه کشیده شود نشانگر جاه طلبی و بلند پروازی کودک است. تنه درخت اگر کج کشیده شود نشانگر عدم ثبات کودک است و تنه صاف نشانگر ثبات فکری کودک است. برگهای زیاد و درهم بیانگر شخصیت در خود فرو رفته کودکی است که آمادگی تغییر و تحول ندارد.

درختی که شاخه های آن به هر سویی کشیده شده اند (درختی که شاخه های فراوان دارد) نمایانگر حساسیت شدید کودکی است که مسائل را به سادگی می فهمد و قادر به ارتباط با دیگران است و در عین حال به راحتی می تواند خود را با محیط سازگار کند.

خورشید و ماه

تصویر خورشید بیانگر امنیت، خوشحالی، گرما، قدرت و به نظر برخی نماد پدر مطلوب است.

خورشید به طور کامل در حال درخشیدن نشانگر رابطه خوب پدر و کودک است.

خورشید پشت کوه نشانگر ارتباط نا مطلوب پدر با کودک است.

خورشید به رنگ قرمز تند یا سیاه نشانگر ترس کودک از پدر است که مضطرب کننده است.

طرز کشیدن به حال و حوصله لحظه ای کودک نیز بستگی دارد. باید پی در پی در نقاشی هایش باشد تا بتوانیم درباره او قضاوت کنیم.

ماه بیشتر نشانگر نیستی است زیرا او زمانی که خورشید یعنی نماد زندگی ناپدید می شود ظهور می کند. بسیاری از کودکان ماه را در نقاشی هایی که از قبر و قبرستان می کنند به کار می گیرند.

مراحل تکاملی چهره نگاری

در ابتدا اشیا از نظر کودکف فقط خانه و آدمک است. در 3 تا 4 سالگی کودک سعی می کندتصویر شخص یا اشخاص را بکشد.این تصاویر شامل یک دایره بجای سر،و در اطراف آن چند خط به عنوان بازوها و پاها است. علت ساده بودن نقاشی در این سنین ناشی از عدم شناخت تکنیک نقاشی نیست، بلکه این درست همان تصویری است که کودک از بدن در ذهن دارد.کودک در سالهای اول زندگیش هنگام کشیدن آدمک بدن را فراموش می‌کند، زیرا به نظر او وظیفه و عمل بدن مهم نیست.بعد از این مرحله کم کم در داخل دایره، دو چشم بزرگ نمایان می شود. مرحله بعدی گوشهاست که خیلی بزرگ هستند.

در 6 سالگی تصویر کودک از بدن خود در مغزش کاملتر است و دارای 2 دست و گردن است که در انتهای بازو قرار گرفته اند. بلندی آدمک معمولاً 4 برابر پهنای آن رسم می شود. 10 سال طول می‌کشد تا کودک بتواند تصویر کاملی با تمام اعضا و حرکات بدن رسم کند. به گفته گودینف، اصولاً نقاشی آدمک نشانگر پختگی فکری کودکان است.

منبع:

فرهاد بلاش- روزنامه جام جم

0

نقاشی کودک بیانگر شخصیت درونی آیا تا به حال به نقاشی یک کودک نگاه کرده و از باز تاب اندیشه و احساس این هنرمند خردسال شگفت زده شده اید؟ آیا تا به حال با خود اندیشید ه اید که کودکتان با کشیدن خانه ای بی پنجره و یا آدمکی که فاقد تنه است و به جای آن دو دست از دو طرف سرش بیرون آمده و یا درختی با برگهای سوزنی چه چیزی را می خواهد برای شما بازگو کند؟

نقاشیهای کودکان نوعی گیرایی آنی دارند، آنها ساده، جذاب و سرشار از زندگی و هویتند. کودکان با نقاشیهای خود حرف می زنند، حرفهایی که به دلایل گوناگون قادر به گفتن آنها نیستند. نقاشی نیز همانند خواب و رویا به آنها این اجازه را می دهد که خود را ازممنوعیت ها سازند و با ما در حالتی نا خودآگاه، درباره مسائل، کشفیات و دلهره هایشان صحبت کنند.

تخیلات هنری همانند خواب و رویا، در ژرفای ضمیر ناخودآگاه هر کس به جستجو می پردازد و ژرف ترین محتویات درونی فرد را متظاهر می سازد. کودک نیز به کمک نقاشی دلهره ها و کشمکش های درونی خویش را آشکار می سازد و بدین طریق اثر آنها را کاهش می دهد. در حقیقت وقتی مسائل و مشکلات عاطفی بر روی کاغذ منعکس می شوند به صورت تازه و جداگانه ای که کمتر دلهره آور است در می آیند.

کودک خیلی زود در می یابد که رسم و نقاشی وسیله ای بیانی است که با افکار او مطابقت می کند و او را در تخیلاتش، آزاد می گذارد و در عین حال لذت سرشاری برای او فراهم می آورد؛ علاوه بر آن نقاشی کردن به او اجازه می دهد که افکار درونی اش و درحقیقت خویشتن خودش را نشان دهد. به هر حال تعبیرو تجزیه و تحلیل نقاشی کودکان فقط مورد توجه بزرگسالان است. هنگامی که کودک به وسیله تصویر اظهار نظری می کند، بسیاری از جوانب شخصیت خویش را آشکار می سازد؛ ولی او اینکار را برای دلخوشی ما و یا فراهم کردن امکان شناخت و بررسی روانشناسی نمی کند؛ بلکه آنچه برای او مهم است بیرون ریختن تجربه های اندوخته شد ه ای است که نمایانگر وجود اوست...

اولین علائمی که کودک بر روی کاغذ رسم می کند، بیشتر بر اثر ضربه زدن مداد بر روی کاغذ به وجود می آید. اوخیلی زود متوجه می شود ک در اطراف او اشیاء و وسایلی وجود دارند که می توانند اثر مشخصی از خود بر روی سطوح باقی گذارند، بنابر این با لذت تمام، با هر وسیله ای که به دست آورد شروع به خط خطی کردن می کند. خطوط درهم و برهمی که کودک در سن 16 تا 18 ماهگی رسم می کند کم کم جای خود را به دو اثر گرافیکی مشخص تر می دهد که یکی خط نوشتن و دیگری خط نگاری است، که این رویه به مرور زمان و بر اثر پیشرفت و پختگی فکری کودک هر کدام جای خود را پیدا می کنند.

او در دو تا سه سالگی برای خطوط و دایره هایی که می کشد اسم می گذرد. در این دوران، دیگر خط نگاری کودک، فقط برای لذت بردن از حرکت یا فشار مداد بر روی کاغذ نیست، بلکه او مایل است احساسات درونی خود را که در ارتباط با تجربه های زندگی کوتاه مدتش به دست آورده بیان کند. و سرانجام درچهار سالگی خط نگاره های او جمع و جور می شوند و حتی برای بزرگسالان نیز معنی پیدا می کنند. دراین سن شمایی از آدمک و گاهی هم بعضی از حروف الفبا نمایان می شود. بدین گونه است که سرانجام کودک مرحله خط خطی کردن را به طور کامل پشت سر می گذارد و وارد مرحله تمثیلی می شود. این مرحله درست همان مرحله ای است که کودک به تقلید از بزرگترها، چند سطری را به عنوان داستان نقاشی، زیر نقاشیهای خود ترسیم می کند. این نوشته ها اغلب از چپ به راست و گاهی از راست به چپ نقاشی می شود.

کودکان سعی می کنند در نوشته های خود فاصله را نیز مراعات کنند و جالب است که بعد از نوشتن از بزرگترها می خواهند که نوشته های آنان را بخوانند. در چنین شرایطی، والدین می توانند با دقت درمحتوی نقاشی سرنخی به دست آورند و ازاین طریق داستانی بسازند و برای کودک تعریف کنند. کودکان، معمولا با دقت به این داستانها گوش فرامی دهند و اگرهم گاه مطلبی خلاف میل آنها خوانده شود اعتراض نمی کنند؛ زیرا خودشان می دانند که نوشته هایشان قابل خواندن نیست.

برای آنها همین قدر که کسی نوشته هایشان را می خواند و در احساساتشان شریک می شود کافیست.

در فاصله سه تا چهار سالگی کودک سعی می کند تصویرشخص یا اشخاصی را بکشد. این تصویر شامل عناصر مشخص و معینی از قبیل یک دایره به جای سرو در اطراف آن چند خط به عنوان بازوها و پاهاست.

علت ساده بودن نقاشی در این سن از عدم شناخت تکنیک ناشی نمی شود، بلکه این درست همان تصویری است که کودک از بدنش در ذهن دارد. این تصویر دارای یک سراست که برای کودک مهم جلوه می کند؛ زیرا سرموضع حس های بینایی و شنوایی است واز این رو برقراری ارتباط با دنیای خارج را میسر می سازند و دیگر اینکه دارای بازوهایی است که امکان گرفتن و لمس کردن اشیاء را در بردارد و دارای پاهایی است که امکان جابجا شدن را فراهم می کند.

وقتی کودک، آدمکی را ترسیم می کند، قبل از هر چیز شکل خود یا درکی را که از بدن و تمایلاتش دارد بیان می کند. در واقع بین برخی از خطوط آدمک نقاشی شده، و خصوصیات جسمی و روانی کودکی که آنرا ترسیم کرده، ارتباط مشخصی وجود دارد.

اگر آدمک درمجموع هماهنگ باشد، احتمال بسیاری وجود دارد که کودک کاملاً سازگار باشد؛ اما هنگامی که آدمک در اندازه ای خیلی کوچک یا گوشه کاغذ ترسیم شود، نشانگر این است که کودک خود را کم ارزش می پندارد و قادر به برقراری ارتباط مناسب با دیگران نیست. و یا اگر آدمک بزرگ ترسیم شود، می توانیم حدس بزنیم که با کودکی زود رنج و حساس روبرو هستیم که همیشه فکر می کند به او ظلم شده است. کودکان ضعیف ودرون گرا، اغلب برای آدمک پا نمی گذارند، یا او را به حالت نشسته نقاشی می کنند و بالاخره کودکان پرخاشگر، که آدمک خود را با خطوطی خشک و زاویه دار نشان می دهند.

خانواده

اعضای یک خانواده هماهنگ، درنقاشیهای کودکان، همیشه با هم و دست در دست هم نشان داده می شوند. اگر این اشخاص دستهای یکدیگر را بگیرند، همدیگر را ببوسند و یا با هم بازی کنند درجه صمیمیت آنها بیشتر است. کودک، در نقاشی خانواده، تصویر خود را نزدیک شخصی نقاشی می کند که حس کند در کنارش راحت تر است و یا اورا بیشتر از همه دوست دارد؛ ولی اگر کودکی فکر کند که مثلاً خواهرش بیش از او مورد توجه پدر و مادراست، در نقاشی خود خواهرش را بین پدرو مادر و خود را دورتراز آنها در حاشیه کاغذ قرار می دهد. دربعضی از نقاشیها تعدادی از افراد خانواده در داخل خانه و تعدادی دیگر درخارج ازخانه نمایش داده می شوند. اینگونه نقاشیها یا منعکس کننده غیبت واقعی شخص یا اشخاصی است که در خارج از خانه ترسیم شده اند و یا کمبود جذابیت عاطفی کودک را نسبت به آنها می نمایاند.

در بیشتر نقاشیهایی که کودکان ترسیم می کنند، همیشه یک شخصیت اصلی وجود دارد که کودک بیشترین بار احساسی خود را چه به صورت عشق و ستایش و چه به صورت ترس و دلهره بر روی او مستقر می کند. این شخصیت اصلی غالباً قبل از دیگران ترسیم می شود؛ زیرا او اولین شخصی است که کودک به او فکر می کند. این شخصیت اصلی، همیشه درانداره ای بزرگتر از دیگر اشخاص و با جزئیاتی بیشتر و کامل تر ترسیم می شود.

هنگامی که در نقاشی خانواده، یکی از اعضای خانواده وجود ندارد، می توان نتیجه گرفت که کودک آگاهانه یا ناخود آگاه آرزوی نبودن آن شخص را دارد. این پدیده بیشتر در نقاشیهای کودکانی دیده می شود که با گذشت چند سال هنوز تولد خواهر یا برادر کوچکتر از خود را نپذیرفته اند. بنابر این با حذف این کودک مزاحم از نقاشی خود، خود را در دوران طلایی که قبل از تولد نوزاد در آن زیسته اند، به تصویر می کشند.

منابع:

1- ارزشیابی شخصیت کودکان بر اساس آزمونهای ترسیمی، دکتر پر یرخ دادستان، انتشارات رشد، چاپ دوم، تهران 1376

2- نقاشی کودکان و مفاهیم آن، آناالیوریو فراری، ترجمه عبدالرضا صرافان، انتشارات دستان، چاپ چهارم، تهران 1371

3- نقاشی و کاربرد تست در خانواده، پ. دادستان – م منصور، انتشارات رشد، چاپ اول، 1371

4- نقاشی و نوشته های کودکان، کاوه داداش زاده، انتشارات گوتنبرگ، چاپ اول، 1376

0

طلاق و مسائل تاثیر گذار بر روی فرزندان

مسئله طلاق را می توان بحرانی پنداشت که آمارش‌ نه‌ تنها در مملکت‌ ما، بلکه‌ در تمام‌ جهان‌ رو به‌ افزایش‌ است‌. مشکلاتی‌ از قبیل‌ فقر، عدم‌ درک‌ متقابل‌، دخالت‌ خانواده‌، اعتیاد، ازدواج‌ مجدد و غیره‌ عواملی‌ هستند که‌ این‌ آمار را بالا می ‌برند و کافی‌ است‌ که‌ در این‌ میان‌ یک‌ راهنمای‌ درست‌ و منطقی‌ وجود نداشته‌ باشد. به‌ امید روزی‌ که‌ هیچ‌ گاه‌ شاهد چنین‌ اتفاقات‌ تلخی‌ نباشیم‌.

تأثیرات طلاق در فرزندان را می توان به ترتیب زیر طبقه بندی کرد:

1 ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران:

(وسواس تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است)

2 بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان: در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.

3 به وجود آوردن زمینه های اضطراب: در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.

4 ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان: نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون نوجوان امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سؤال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.

5 بی قراری: این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هرگونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف عکس العمل شدید نشان می دهد.

6 حسادت سوءظن و سماجت، در نوجوانان خانواده هایی که والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان می دهند.

طلاق در بسیاری از موارد و مواقع ضروری است و زوجین ناگزیر به قبول این امر هستند. ولی در اغلب موارد جدایی ها در نتیجه توقعات بیجای احساسی، اقتصادی و عاطفی زوجین از همدیگر، سوءظن و بدبینی بی مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگی، حسادت بیش از حد زن و شوهر، پرخاشگری و تندخویی زن یا مرد و غرور و خودخواهی بی مورد صورت می گیرد.

بدیهی است درگیری های خانوادگی و مشاجره های پدر و مادر در حضور فرزندان، تأثیرات روحی شدیدی بر کودکان و نوجوانان ناظر بر صحنه می گذارند و در رفتارهای پرخاشگرانه کودکان و نوجوانان اثر مزمن بر جای خواهد گذاشت. به طور کلی کودکان و نوجوانان مرگ پدر و مادر خود را راحت تر از طلاق آنان پذیرا هستند، در فوت پدر و مادر پیوندهای عاطفی، شخصیتی و احساسی و رشته های ارتباط روانی گسسته نمی شود یا کمتر سست می شود و افسردگی و ملال، کوتاه مدت و زودگذر است. در حالی که آثار طویل المدت طلاق در پسران و دختران بیشتر است و مشکلات ناسازگاری در تشکیل خانواده را به وجود می آورد.

آنچه از پژوهش ها در امر طلاق برمی آید این است که دختران خانواده های تک سرپرست یعنی آنها که فقط با پدر یا مادر به سر می برند در معرض عوارض نامطلوبی چون انحرافات ازدواج زودرس، فرار از خانه و ترک تحصیل قراردارند. این امر در مورد گروه های اجتماعی و طبقاتی نیز صدق می کند.

البته وقتی پای نامادری و ناپدری به میان می آید تحول و پیچیدگی خاصی در زندگی کودکان و نوجوانان به وجود می آید.

آشنایی کودک و نوجوان با بستگان جدید، خواهرها، برادرها، دایی ها و عموهای نانتی گرچه گستره ای از دنیای تازه و متفاوت به وجود می آورد ولی اغلب فرزندان در جوار ناپدری و نامادری احساس خوشبختی و شادمانی نمی کنند. گرچه ممکن است زن یا شوهر با همسر جدید خود کاملاً خوشبخت باشد.

در ایران بیشتر بچه های فراری و نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربیت را قربانیان طلاق تشکیل می دهند. بچه هایی که فقط با پدر یا مادر خود زندگی می کنند، اغلب دستخوش اختلالات عاطفی و روانی می شوند. اکثر قربانیان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بیشتر نزدیک هستند تا پدر، زیرا پدر جدا شده از مادر با بچه های خود بیشتر مثل یک خویشاوند رفتار می کند تا فرزند حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمی گیرد و مهر و محبت و احساس مادری را زیر پا نمی گذارد. به قول یک جامعه شناس «هر طلاق مرگ تمدن کوچک خانواده است» اجبار و الزام به طلاق را در موارد و شرایط خاصی از زندگی مشترک باید پذیرا بود. براساس قوانین اجتماع احترام به آزادی های فردی ضرورتی اجتناب ناپذیر است ولی قبل از هر جدایی به میوه های نارس درخت زندگی بیندیشیم، نگذاریم ناهنجاری های جامعه آنها را مسموم کند. تعجیل در داشتن فرزند در سال های خطر زندگی مشترک (سال های اول و دوم اصولاً سال های خطر برای زوج های جوان به شمار می رود) که ظاهراً برای تحکیم مبانی خانواده انجام می پذیرد کاری است که باید با تعمق صورت بگیرد زیرا در صورتی که به علل مختلف یاد شده بین زوجین جدایی روی دهد نخستین قربانیان، فرزندانی خواهند بود که از نفاق و تفرقه زوجین به جای مانده اند.

بهتر است برای ساماندهی به وضعیت زندگی کودکان و نوجوانان تک سرپرست که ناگزیرند زیر نظر پدر یا مادر خود زندگی کنند «واحد مددکاران ویژه طلاق» تشکیل شود تا قبل از صدور حکم پدران و مادران را در اعمال و رفتاری که باید بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجیه کنند. به پدران و مادران باید آموزش داده شود که از بدگویی و بازگویی عیوب و نقایص یکدیگر پیش فرزندان خود (بعد از اجرای حکم طلاق) احتراز نموده و مظلوم نمایی نکنند، چون فرزند باید واقعیت جدایی پدر و مادر را به عنوان یک الزام و ضرورت زندگی پذیرا باشد و جایگاه حرمت متقابل پدر و مادر را حفظ کند.

تداوم ارتباط و تماس مددکاران ویژه طلاق با خانواده فرزندان تک سرپرست برای بررسی و حل مشکلات روانی اجتماعی در سال های بعد از طلاق ضرورت دیگری است که از معضلات و نارسایی های احتمالی کودکان و نوجوانان جلوگیری می کند. بدیهی است گروه مددکاران ویژه طلاق باید دوره های کوتاه مدت روان شناسی کودک، روان شناسی خانواده و روان شناسی اجتماعی را بگذرانند و با مسائل بزهکاری و ناهنجاری های کودکان و نوجوانان آشنا شوند.

قبل از طلاق به این توصیه ها توجه کنید

طلاق، سرنوشتی ابهام آمیز برای کودکان

طلاق؛ رهایی یا نابسامانی

حق طلاق با کیست؟

بچه هایی که فقط با پدر یا مادر خود زندگی می کنند، اغلب دستخوش اختلالات عاطفی و روانی می شوند. اکثر قربانیان طلاق که همان کودکان و نوجوانان هستند به مادران خود بیشتر نزدیک هستند تا پدر، زیرا پدر جدا شده از مادر با بچه های خود بیشتر مثل یک خویشاوند رفتار می کند تا فرزند حال آنکه مادر هرگز از کودکش فاصله نمی گیرد و مهر و محبت و احساس مادری را زیر پا نمی گذارد.

منبع:

http://fa.parsiteb.com

0

فرزندان خانواده‌های از هم پاشیده در ادامه زندگی با مشکلات متعددی روبرو می‌شوند
بنا به نتایج تحقیقاتی صورت گرفته این کودکان عمدتا از نظر درسی پایین‌تر از سایر همکلاسی‌هایشان که در خانواده‌ای موفق زندگی می‌کنند، قرار می‌گیرند و در مدرسه و خانه احساس تنهایی، ناراحتی و دلشوره دارند و همین موضوع سبب می‌شود بیشترشان تمایلی به تحصیلات دانشگاهی نداشته باشند. این کودکان پیش از جدایی والدین هرگز نشانه‌های منفی در درس و یا رفتارشان نداشته‌اند اما با قطعی شدن جدایی‌، مشکلات به یکباره شروع می‌شود.
این تحقیقات به مدت 5 سال در شهرهای مختلف آمریکا صورت گرفته و بیش از 3850 کودک از سن 4 سال به بالا مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
هیون کیم سر تیم تحقیق در دانشگاه ویسکانسین در این زمینه می‌گوید: «این کودکان در برخی درس‌ها از جمله ریاضی به شدت دچار مشکل می‌شوند و رفتارهای درون‌گرایانه پیدا می‌کنند و آموزش بعضی از مهارت‌ها به آنها دشوارتر از سایر دانش‌آموزان است. ما پیش از این تصور می‌کردیم این روند پیش از جدا شدن والدین و به واسطه رفتار سرد آنها نسبت به هم شروع می‌شود اما تحقیقات خلاف این موضوع را ثابت کرد.»
همچنین انتقال کودکان از پدر به مادر و یا بالعکس و دیدارهای جداگانه می‌تواند در ایجاد ارتباط این کودکان با هم سن و سالانشان اختلال ایجاد کند. شرایط بد اقتصادی درخانواده‌های از هم پاشیده از دیگر عواملی است که تاثیر منفی روی ذهن کودکان طلاق گذاشته و در حین تحصیل و پس از آن به شخصیت اوضربه می‌زند.

با بچه های طلاق چه کنیم؟

به اعتقاد روانشناسان و کارشناسان علوم اجتماعی دسته‌ای از کودکان پس از جدایی و طلاق والدین وضعیتی نابسامان پیدا می‌کنند که حتی با آینده، وضعیت تحصیلی و ابعاد شخصیتی آنها در ارتباط است، زیرا برخی از کودکان در سنی هستند که پذیرش برخی مسائل برایشان قابل درک نیست.

فرزندان پس از طلاق

فرزندان به لافاصله بعد از جدایی والدینشان از یکدیگر تبدیل به کودکان تک‌سرپرست و یا تک والد می‌شوند و براساس قانون یکی از والدین در طول هفته و یا ماه، مدت زمانی را به فرزندش اختصاص می‌دهد و در این مدت زمان اندک و کوتاه با یکدیگر زندگی و معاشرت می‌کنند.

دکترعلیرضا شریفی یزدی، جامعه‌شناس و عضو پژوهشکده خانواده، درباره وضعیت کودکان بعد از طلاق والدین می‌گوید: زن و مرد بعد از جدایی باید درباره فرزندان، مسائلی را حائز اهمیت بدانند و آگاه باشند وظایف پدر و یا مادر بودن، هنوز به عهده آنهاست و آنها باید به تمام وظایف، مسئولیت‌ها و رسالت‌هایی که از قبل بر عهده داشتند، همچنان اهمیت بدهند. اصلی‌ترین و مهم‌ترین این وظایف پرورش یک فرزند سالم به لحاظ روانی و تربیتی است.

والدین موظف هستند بعد از طلاق فرزند یا فرزندانی را تربیت کنند که دارای روح و روانی سالم و ارتباطات اجتماعی مناسب و براساس هنجارهای جامعه دارای اصول تربیتی مطلوب باشند.

این جامعه‌شناس در ادامه می‌گوید: برخی والدین سعی دارند محبت و عاطفه فرزند را بعد از جدایی نسبت به والد دیگر کاهش دهند و این کار را از طریق تخریب وجهه، چهره و یا شخصیت والد دیگر می‌کنند. همچنین تنش‌ها، ناراحتی‌ها و مشکلاتی را که درگیر آن هستند، با رفتارهای غیراصولی به کودک منتقل می‌کنند.

از دیدگاه دیگر، عصبانیت‌هایی که از همسر سابق دارند در قالب‌های کلام و نگاه و به شکل‌های دیگر به فرزند انتقال می‌دهند در حقیقت آن دسته از والدین به لحاظ روانی کودکی را وارد جامعه می‌کنند که به لحاظ تربیتی دارای مشکلات فراوانی است.

دکتر محسن ایمانی، روانشناس و مدرس دانشگاه می‌افزاید: بعد از طلاق فرزندان در حقیقت دو نقش را ایفا می‌کنند و یکی از نقش‌های آنها، عامل واسطه‌ای و پیوند دوباره پدر و مادر هستند.

گاهی اوقات پدر و مادر قصد دارند همزمان کودک را ملاقات کنند و کودک وسیله دیدن مکرر آنها می شود و این دیدارها و گفت‌وگوها باعث می‌شود آنها دوباره به زندگی بازگردند. اما از شایع‌ترین مشکلات کودکان طلاق استرس و فشار روحی است که آنها تحمل می‌کنند زیرا کودکان تمایل دارند پدر و مادر را در کنار یکدیگر ببینند و با آنها زندگی کنند.

کودکان معمولاً به‌طور سرگردان و همیشه کنار والدی زندگی می‌کنند که حضانت او را برعهده دارد و در کنار والد دیگر به صورت موقتی زندگی می‌کنند که در این صورت تا چند روز نگران بوده و آرامش ذهنی ندارند و بعد از هر بار جدا شدن از پدر و یا مادر احساس بی‌قراری و فشار روانی دارند، بنابراین بهترین وضعیت این است پدر و مادر وضعیت بهینه‌ای را برای فرزند در نظر بگیرند و در مقابل این مسائل انعطاف داشته باشند تا تأثیر کمتری روی کودکان داشته باشد و به خواسته‌ها و عقاید کودکان اهمیت بدهند.

دکتر شریفی یزدی معتقد است: صدماتی که از ناحیه طلاق والدین به کودکان وارد می‌شود به نظام شخصیتی آنها آسیب جدی وارد می‌کند و این مسئله از شوکی که بعد از طلاق می‌پذیرند بیشتر بوده و مشکلات آنها چندین برابر می‌شود. در صورت اهمال والدین و بی‌‌توجهی آنها به فرزندان، کودکان دچار دوگانگی ارزشی می‌شوند.

آسیب‌های اجتماعی

دکتر محسن ایمانی درباره احتمال آسیب‌های اجتماعی این دسته از کودکان در آینده می‌گوید: بعد از طلاق در صورت بی‌توجهی والدین وضعیت تحصیلی و آینده این دسته از کودکان وضعیت نابسامانی می‌گیرد.

در این میان پسران نسبت به دختران بیشترین آسیب‌ها را می‌بینند. در برخی موارد دیده شده است افسردگی مانع موفقیت آنان می‌شود و در حقیقت طلاق گردابی است که آرامش روح و روان آنها را در خود فرو می‌کشد.

دکتر شریفی یزدی می‌افزاید: زن و مرد بعد از جدایی مجبور هستند که به خاطر شیوه تربیتی کودک با یکدیگر صحبت کنند تا روش یکسان تربیتی به‌کار گیرند و از عمده‌ترین مشکلات اصلی این کودکان، دوگانگی نظام تربیتی است که بعد از طلاق والدین به آن دچار می‌شوند.

بدین معنا که شیوه تربیتی مادر یک مسئله و شیوه تربیتی پدر، نکات دیگری را به کودک می‌آموزد و او در شیوه تربیتی دچار تضادهایی می‌شود که ریشه این مشکلات در روش تربیتی نادرست والدین است.

دیدگاه اسلام

حجت‌الاسلام والمسلمین امرالله مختاری، مدرس دانشگاه می‌گوید: در دین مبین اسلام قانونگذار خداوند است بنابراین قانونی را که خداوند تعیین می‌کند تمام جوانب روحی و روانی انسان‌ها را برای میل به سعادت در نظر گرفته است.

برخی تعابیر دینی شکل الزام به خود گرفته است و جهت‌گیری این قوانین باعث جلب منفعت‌ها و مصلحت انسان می‌شود و برخی از این قوانین که انسان را از آن بازداشته است جهت جلوگیری از ضررها بوده است که آن اعمال و رفتار باعث می‌شده حیات انسانی به خطر بیفتد.

اما یکسری از قوانین در دین اسلام جنبه الزامی نداشته و آنها را خداوند به عهده افراد گذاشته است تا اگر مصلحت حقیقی افراد ایجاب کرد آنها بتوانند سعادت خود را با استفاده از عقل و درایت به‌کار گیرند.

این مدرس دانشگاه می افزاید: یکی از این قوانین، طلاق است. در دین اسلام همه مؤمنان دعوت به اتحاد، تعاون، همدلی، صفا و صمیمیت شده‌اند بنابراین اصل اولیه در اسلام این است که با مقوله طلاق به عنوان جدایی دو بنده از یکدیگر مخالف است اما اگر زن و مرد تحت هیچ عنوان نتوانستند در زندگی مشترک به سعادت برسند و ادامه زندگی مصلحت‌های حقیقی آنها را تهدید کرد در اینجا دین اسلام طلاق را به عنوان یک راه‌حل حلال، قرار داده است.

طلاق تحت شرایط خاص از دیدگاه اسلام و روایات بسیار به عنوان مغضوب‌ترین حلال‌هایی است که خداوند قرار داده است و دین اسلام خانواده‌ها را تحریک و تشویق کرده است تا آنجا که با سازوکار فرهنگی امکان مسالمت و تعامل مثبت وجود دارد هرگز در قدم اول به سراغ طلاق نروند

منبع: جهان نیوز

0

حتما بارها شنیده‌اید که جدایی والدین زندگی فرزندان را تباه می‌کند و عامل اصلی تمامی مشکلات روحی و روانی و رفتاری فرزندان به شمار می‌آید. تحقیقات بسیار زیادی در مورد تأثیر جدایی والدین بر زندگی فرزندان انجام شده است که اغلب آنها بدون بررسی علل مشکلات رفتاری یا ذهنی کودکان طلاق، با نگاهی سطحی و ساده، جدایی والدین را عامل تمامی اختلالات رفتاری ذکر کرده‌اند و با توجه به این فرضیه اشتباه، مانع جدایی بسیاری از زوج‌ها شده‌اند. ولی آیا زندگی کردن کودک در یک خانه پرتشنج که افراد آن رابطه سرد و بی‌روحی با یکدیگر دارند آسیب کمتری به روح و روان او وارد می‌آورد؟

سارا مک لین، پژوهشگر آمریکایی در این مورد می‌گوید: علت مشکلات روحی فرزندان طلاق، جدایی والدین یا زندگی کردن آنها با یکی از والدین نیست، بلکه تشنج‌ها و درگیری‌های خانوادگی و اختلافات والدین پیش از جدا شدن، باعث بر هم خوردن آرامش ذهنی آنها می‌شود و به دنبال خود معضلات رفتاری را به همراه می‌آورد. وی معتقد است جدایی به تنهایی آسیبی به هیچ یک از افراد خانواده وارد نمی‌کند بلکه مشکلات پیش از آن و عواملی که موجب رسیدن خانواده به نقطه پایان می‌شود، موجب ایجاد مشکل در روح و روان کودک و حتی والدین خواهد شد.

جوزف هوپر، پژوهشگر مسائل خانواده می‌گوید: زمانی بقای یک زندگی خانوادگی برای کودک مفید است که درگیری‌ها و مشکلات اعتقادی و سلیقه‌ای والدین محسوس نباشد، زیرا در غیر این صورت دوام یک زندگی نه تنها به سود کودک نیست بلکه باعث تشدید تشویش‌های ذهنی و مشکلات روحی او می‌شود.

پل آماتو، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه نبراسکا و آلن‌بوث، استاد دانشگاه پنسیلوانیا تحقیق همه جانبه‌ای انجام داده و اعلام کردند واقعیت این است که بسیاری از خانواده‌ها بدون اینکه درگیری‌های شدید یا اختلافات عمیق داشته باشند از هم پاشیده می‌شوند. آمار نشان می‌دهد هفتاد درصد از کل طلاق‌های صورت گرفته در ایالت متحده آمریکا مربوط به زوج‌هایی بوده که با یک دوره مشاوره کوتاه و حتی با تفکر و همدلی بیشتر، قادر به ادامه زندگی بوده‌اند و بدون تردید این شرایط برای فرزندان مناسب‌تر است.

آنها پیشنهاد می‌کنند والدینی که مشکلات جدی با یکدیگر ندارند سریع تصمیم به جدایی نگیرند زیرا نمی‌توان از اثرات منفی این پدیده اجتماعی بر فرزندان غفلت کرد. بهتر است زوج‌ها تا زمانی که فرزندان‌شان دوران بلوغ را پشت سر می‌گذارند کانون خانواده خود را حفظ کنند و در صورت باقی ماندن مشکل، پس از سپری شدن دوران بحرانی فرزندان‌شان تصمیم به جدایی بگیرند. البته این مسأله تنها شامل خانواده‌هایی می‌شود که مشکلات و درگیری‌های آنها اندک است، زیرا زندگی کردن کودک در یک خانه پر تشنج و پردرگیری، نه تنها تأثیری مثبت بر ذهن و رفتار او ندارد بلکه آسیب‌های بسیار جدی به روح و روان وی وارد می‌کند.

مگی گالاگر در کتاب "یک جدایی مسالمت‌آمیز" آورده است: معمولاً طلاق به عنوان راه حلی برای پایان بخشیدن به درگیری‌ها و تنش‌ها پیشنهاد می‌شود اما آیا واقعا طلاق موجب خاتمه یافتن درگیری بین زوجین می‌شود؟ آمارها نشان می‌دهد تنها 12 درصد از زوج‌ها پس از طلاق رابطه‌ای مسالمت‌آمیز و بدون درگیری با یکدیگر دارند و می‌توانند برای تأمین خواسته فرزندشان یا ایجاد آرامش برای وی رابطه‌ای نسبتاً آرام و دوستانه داشته باشند، اما 50 درصد از زوج‌ها پس از طلاق با یکدیگر رفتاری تندتر دارند و مشاجرات و درگیری‌های آنها با شدت بیشتر و اغلب در حضور فرزندان صورت می‌گیرد. این روابط با گذشت مدت زمانی حدود 5 سال از تاریخ طلاق به یک کینه و دشمنی دیرینه بدل می‌شود و کودکان را وارد یک میدان جنگ می‌کند. پس در واقع، راه حل در جدایی نیست، در تغییر شرایط است، زیرا تا پیش از آن زوج‌ها در یک محیط و زیر یک سقف بودند و حالا اغلب مشاجرات به صورت تلفنی یا از طریق رابط و واسطه انجام می‌شود. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا طلاق باعث کاهش درگیری‌ها و تنش‌ها در خانواده می‌شود و آرامش را به کودکان آن خانواده‌ها باز می‌گرداند؟

روشن است که برای پایان بخشیدن به درگیری‌ها و تنش‌های موجود بین زوجین، جدایی و طلاق آخرین راه است، اما بدون تردید این درگیری‌ و مشاجره دو زوج نیست که باعث بر هم خوردن آرامش کودک می‌شود بلکه درگیری و اختلاف والدین کودک است که امنیت را در محیط خانه از بین می‌برد و او را موجودی ضعیف و افسرده می‌کند و طلاق نیز باعث کاهش این مشاجرات نخواهد شد پس تأثیر مثبتی روی فرزندان ندارد مگر اینکه والدین با آگاهی از موقعیت خود و فرزندان‌شان عملکرد خود را تغییر دهند و کاری کنند که هم به نفع آنها باشد و هم باعث حفظ سلامت فرزندشان شود.

مگی گالاگر، در صفحه 103 کتاب "برافکندن ازدواج"، (The Abolition Of Marriage) می‌گوید: طلاق باعث تشدید درگیری‌های والدین و مشاجرات آنها می‌شود و آسیب‌های وارد شده به فرزندان را افزایش می‌دهد. آمار نشان می‌دهد دو سوم از زوج‌ها حتی پس از 5 سال از تاریخ جدایی خود نسبت به یکدیگر احساس عصبانیت و خشونت می‌کنند و به دنبال راهی هستند تا این کاستی‌های روحی و روانی را جبران کنند. در این شرایط، اغلب به منافع و مصالح فرزندشان یا نظریات کارشناسان توجهی ندارند و تنها با پرخاشگری و خشونت موجب سبک شدن بار مشکلات خود می‌شوند، اما این سبک شدن باعث تشدید اختلالات روحی و روانی فرزندان می‌شود که شاهد این رفتارهای پرتشنج در محیط خانواده هستند.

یک طلاق خوب و مسالمت‌آمیز از دوام یک ازدواج پرتنش بهتر است

تا پیش از دهه 70 میلادی، اغلب والدین خود را موظف می‌کردند که برای تأمین آرامش و سلامت روانی فرزندان‌شان حرفی از جدایی به میان نیاورند و علی‌رغم اختلافات و درگیری‌های بسیار به زندگی زناشویی خود ادامه دهند اما پس از آغاز این دهه، نظریه تازه‌ای مطرح شد که بر ساختار ذهنی و فکری خانواده‌ها تأثیر گذارد. نظریه جدید بر این مبنا بود که زندگی فرزندان در خانواده‌هایی که پر از تنش و درگیری است اثرات بسیار مخربی بر فکر و روح آنها دارد، پس جدایی والدین برای این دسته مفیدتر و بهتر است. با اعلام این نظریه جدید تعداد زیادی از خانواده‌های پرتشنج به این راه حل تازه روی آوردند و جدا شدن والدین باعث بازگشت آرامش به زندگی فرزندان شد.

روزالیند بارنت، پژوهشگر استرالیایی می‌گوید: فرزندان خانواده‌های پرتنش، مشکلات رفتاری بیشتری نسبت به فرزندان طلاق دارند، بنابراین اگر والدین به جای تلاش برای تداوم یک رابطه پر از درگیری و مشاجره اقدام به جدایی کنند و پس از جدایی یک رابطه سالم و مسالمت‌آمیز با همسر سابق خود که پدر یا مادر فرزندشان است برقرار سازند، خواهند توانست به سلامت روان فرزندشان کمک کنند و باعث ارتقای شخصیت او شوند. وی افزود: در بسیاری از موارد، طلاق باعث رها شدن زنان از تنش و افسردگی می‌شود. مادران سالم‌تر و شاداب‌تر می‌توانند فرزندانی آرام‌تر و فعال‌تر تربیت کنند و موجب تقویت اعتماد به نفس آنها شوند.

شاداب‌تر شدن مادر و بازگشت وی به زندگی عادی باعث ایجاد انگیزه در فرزندان می‌شود و به آنها اطمینان می‌دهد که در هر مرحله از زندگی می‌توان با مشکلات مبارزه کرد و سربلند بیرون آمد.

اغلب والدین پس از جدایی، مقاومت بیشتری در برابر مشکلات پیدا می‌کنند و فرزندان‌شان را برای پذیرش شرایط سخت زندگی آماده می‌کنند. به همین دلیل اکثر فرزندان طلاق استقلال بیشتری دارند و در تصمیم‌گیری‌های خود با اقتدار بیشتری حرکت می‌کنند. اندرسون، پژوهشگر آمریکایی در مورد دلیل این مسأله می‌گوید: زمانی که یک زن خود را از زندگی پرتشنج رها می‌کند، از نظر ذهنی و روحی با مشکلات زیادی مواجه است که برای از میان بردن آنها احتیاج به استقلال فکری و اقتدار شخصیتی دارد و به تدریج به تقویت این نیروهای درونی می‌پردازد و برای اینکه فرزندانش در شرایط مشابه آسیب کمتری ببینند، سعی می‌کند این نیروها را در آنها ایجاد کند. بنابراین فرزندان این مادران مقتدر و توانمند، گام‌های محکم‌تری در زندگی خود برمی‌دارند و موفقیت‌هایی مشابه با دیگر افراد جامعه خواهند داشت البته تنها در صورتی که والدین پس از جدایی، رفتاری خشونت‌بار و کینه‌جویانه با یکدیگر نداشته باشند و محیطی نسبتاً آرام را برای فرزندان‌شان فراهم کنند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد فرزندانی که پس از جدایی والدین بتوانند با هر دو والد خود ارتباط نزدیک داشته باشند و در هر دو محیط احساس امنیت و آرامش کنند کمترین آسیب را می‌بینند. طبق آمارهای موجود، درصد شکست رفتاری در این قشر، کمتر از فرزندان والدینی است که پس از جدایی هنوز مشاجرات پی‌درپی دارند و نتوانسته‌اند به آرامش لازم دست پیدا کنند. همچنین نسبت مشکلات رفتاری در فرزندان خانواده‌هایی که همیشه شاهد درگیری و مشاجره والدین هستند بیشتر از فرزندان طلاق است. این در حالی است که مشکلات رفتاری در فرزندان خانواده‌هایی که یکی از والدین به‌دلیل مشکلات اخلاقی و جرایم مختلف در زندان هستند یا به هر دلیلی منزل را ترک کرده‌اند، بسیار زیاد است.

0

کودک و ضعف حافظه

چه کسی گفته ضعف حافظه فقط در افراد مسن پیش می‌آید؟ ضعف حافظه برای هرکسی صرف‌نظر از سن می‌تواند پیش بیاید

متاسفانه برخلاف آنفلوآنزا و سرماخوردگی، ضعف حافظه داروی مشخصی ندارد تا شما بتوانید با مصرف آن به سرعت نتیجه دارو را ببینید و بتوانید ظرفیت حافظه‌ را بالا ببرید. مکمل‌ها و ویتامین‌ها برای تقویت حافظه در همه داروخانه‌ها پیدا می‌شوند ولی واقعا در مورد هیچ کدام از آنها اثبات نشده که می‌توانند روی بازگشت حافظه تاثیر داشته باشند.

آیا کودکان در به یادآوری اطلاعات مشکل دارد؟ شاید الان زمان آن است که کودکان را مورد بررسی قرار بدهید و ببینید که چگونه می‌توانید به او کمک کنید تا بتواند حافظه‌اش را تقویت کند.

خیلی تاسف‌ بار است وقتی ضعف حافظه کوتاه‌مدت در بچه‌ای اتفاق می‌افتد که در اغلب اوقات اجتناب‌ناپذیر است ولی خبر خوب این است راه‌هایی وجود دارد که شما می‌توانید حافظه کودکان را پرورش دهید.

معلم باید با در میان گذاشتن این موضوع با خانواده و توضیح این مشکل برای آنان، از آنها درخواست کمک و همکاری کند.

بازی فکری

واضح است که بچه‌ها بازی کردن را دوست دارند. هر نوع از بازی‌ آنها را جذب می‌کند. بنابراین از این خصوصیت بچه‌ها استفاده کنید و بازی‌های فکری بدون محدودیت با آنها انجام دهید.

بازی‌های فکری و پازل‌ها، بازی‌هایی هستند که این فرصت را به بچه‌ها می‌دهند تا آنها فکر کنند و استراتژی‌هایی را طراحی کنند. به این ترتیب،‌ مغز آنها اجازه پیدا می‌کند تا فعالیت داشته باشد و از این رو کودک این توانایی را پیدا می‌کند که در آینده به ظرفیت بالاتری از حافظه دست یابد. ولی تنها بازی‌های فکری و پازل‌ها کافی نیستند.

نشاط روحی‌روانی

این فرصت را به بچه‌ها بدهید تا از نظر روحی و روانی هم فعالیت داشته باشند. روحی مرده و غیرفعال جلوی پیشرفت پروسه بازیابی و ذخیره‌یابی اطلاعات را می‌گیرد.

بازی در زمین

بردن بچه‌ها به زمین‌های بازی به صورت متناوب و مستمر به آنها کمک می‌کند تا فعالیت فیزیکی و جسمی داشته باشند.

بچه‌ای که دچار نوعی کمبود ارتباط با دنیای اطراف و بیرون باشد سست و بی‌حال خواهد شد. وقتی بچه بیرون برده می‌شود تمایل پیدا خواهد کرد تا چیزهای جدیدی کشف کند و این کار باعث می‌شود روح و روان او به فعالیت واداشته شود.

بچه در محیط بیرون و زمین‌های بازی تصورش و تخیلات‌اش را به کار می‌اندازد. او یاد می‌گیرد، چگونه تاب بخورد، یاد می‌گیرد چگونه باید از سرسره پایین بیاید و.... شاید کارهایی که او می‌کند به نظرتان خالی از نکته بیاید ولی وقتی از نزدیک به کارهای او دقت کنید متوجه خواهید شد این فعالیت‌های ساده به او اجازه می‌دهند تا او قدرت فکری و روانی خودش را با دنبال کردن کشفیات جدید ناشناخته‌ها تقویت کند.

نمایش و گسترش توانایی عقلی

مردم اغلب به تلویزیون به چشم یک اختراع بد نگاه می‌کنند ولی نمایش‌هایی که در استودیوها ضبط شده می‌توانند باعث گسترش توانایی عقلانی بچه‌ها شوند که شامل قدرت به یادآوری نیز می‌شود. نوع خاصی از نمایش‌ها می‌تواند به بالا بردن سطح حافظه بچه‌ها کمک کند. البته کارتون‌ها در این زمینه تاثیر زیادی نخواهند داشت.

همه این نظریه‌ها می‌توانند به کودک کمک کنند تا حافظه‌اش در مسیر درستی تقویت شود. اگر این مشکل را نادیده بگیرید و این شانس را به کودک بدهید که با همین مشکل ادامه دهد در آینده فرزندی خواهید داشت که باید درد ضعف حافظه را تحمل کند.

منبع: www.salamatiran.com

0

کودکان پرتنش به‌دلیل نداشتن تمرکز کافی معمولاً دچار اختلال در یادگیری هستند و آنها بخصوص در درس‌های تئوری و مفهومی مشکل بیشتری دارند. اما به چه دلیل؟

کودکان پرتنش به‌دلیل نداشتن تمرکز کافی معمولاً دچار اختلال در یادگیری هستند و آنها بخصوص در درس‌های تئوری و مفهومی مشکل بیشتری دارند.

کودکان پرتنش و کودکانی که فشار خون بالایی دارند از اختلال یادگیری بیشتری رنج می‌برند.

به گزارش شبکه ایران، طبق تحقیقات صورت گرفته کودکانی که دچار فشار خون بالا هستند به‌دلیل حساسیت بالا، تنش بیشتری را در خود احساس کرده و در نتیجه در عملکردهای شناختی ذهن‌شان دچار مشکلات بیشتری هستند.

بنابراین طی یک تحقیق صورت گرفته از 201 دانش‌آموز بین سنین 7 تا 18 نشان داد به‌طور کلی 101 دانش‌آموز مشکل یادگیری داشتند که از این میان 28 درصد آنان کودکان مبتلا به بیماری بیش‌فعالی یا ADHD هستند.

این کودکان به‌دلیل مشکلات در عملکرد شناختی‌شان معمولاً نمرات درسی پائینی داشته و در کلاس درس نکات آموزشی را کمتر فرامی‌گیرند.

بنابراین مطالعات بیشتر نشان داد، کودکان مبتلا به بیش‌فعالی و نقص توجه به‌دلیل مصرف برخی داروها فشار خون بالایی دارند و این فشار خون به‌طور کلی تنش را در این کودکان بالا می‌برد.

بنابراین توصیه اصلی بر این است که والدین قبل از کاربرد مهارت‌های آموزشی و یادگیری برای درمان اختلال یادگیری او بهتر است ابتدا از میزان فشار خون فرزند خود اطمینان حاصل کرده و در صورت مبتلا بودن کودک به بیماری بیش‌فعالی ابتدا راهکارهای درمانی به‌کار گرفته شود و بعد برای اختلال یادگیری او دنبال راه‌حل باشند.

منبع: www.tabnak.ir

0

از مهمترین عواملی که در اداره، کنترل و رهبری کلاس درس به معلمان می تواند کمک کند و به عنوان عوامل موثر مطرح باشد می توان به:

الف – شخصیت معلم

ب – دانش معلم

ج – مهارتهای تدریس نام برد.

مجموعه ای از ویژگیهای رفتاری هر فرد نماینده شخصیت آن فرد است. معلم باید فردی صبور، خونگرم،مهربان و اجتماعی باشد. و سعی کند با رفتار های خوب و مناسب خود اثر مثبت بر رفتار دانش آموزان بگذارد. معلمی در اداره،هدایت و رهبری کلاس درس خودموفق است که توانایی حل هوشمندانه تعارضها و تضاد های موجود در مباحث کلاسی را دارا باشد. یعنی در هنگام بحث و گفتگو دانش آموزان با توجه به روشهای معقول سعی کند آن تضادها و اختلافات را در بین دانش آموزان حل کند. و اگر در این راه توفیقی بدست نیاورد ممکن است چنین دانش آموزانی را به کلاس دیگر انتقال دهد. و یا ممکن است ابتدا در حل تضاد بکوشد و اگر موفق نشد آنان را از یکدیگر جدا کند و می توان از مربی پرورشی و مشاورین مدرسه هم کمک گرفت. ولی بهتر است معلم از عقل سلیم خود بهره بگیرد. اگر می خواهید یک معلم خوب و موفق در اداره و کنترل کلاس باشید باید از خودتان شروع کنید. و باید آنقدر به موضوع درس مسلط باشید که با بیان خوب و رسا چنان درس بدهید که دانش آموزان را مجذوب خود نمایید. و در این زمینه معلمان تازه کار بخصوص می توانند به مطالعه کتابهای مربوط به روان شناسی تدریس – یادگیری بپردازند. و همیشه با توجه به پیشرفت علوم و تکنولوژی در دنیا ایجاب می کند معلم از تازه های علم آگاه و باخبر باشد و در زمینه فنی و اجتماعی و چگونه برقراری ارتباط با دانش آموزان همیشه آماده باشد.

معلم پیوسته معلومات و اطلاعات خود را باید به روز و نو کند. باید علم خود را گسترش دهد. تا بتواند از عهده پاسخگویی به پرسشهای دانش آموزان در سطح بالاتر بر آید. و از پاسخ دادن نادرست به سوالات دانش آموزان پرهیز کند. و در صورتی که جواب سوال دانش آموزان را نمی داند باید آنقدر مهارت داشته باشد که به نحوی سوال را به شکل دیگر به خود دانش آموزان به عنوان کار تحقیق ارائه دهد. علاوه بر تسلط به موضوع درس معلم باید مفهوم یادگیری و یاد دادن را بداند. درس دادن شامل فعالیتهای معلم می باشد. که باعث واداشتن دانش آموزان به توجه، مشاهده، ایجاد ارتباط، یاداوری، استدلال و نتیجه گیری می شود. معلم باید نسبت به نیاز هاو احساسات دانش آموزان کلاس حساس باشد همه یادگیرندگان یک کلاس شما بچه های باهوش نیستند از نظر میزان هوش و توانایی ذهنی و جسمی و از نظر استعداد متفاوت هستند. و چه دانش آموزان با هوش و چه دانش آموزان کم هوش و چه دانش آموزان منظم و مرتب و چه آنهایی که سرکش و یاغی و یا بازیگوش هستند همگی نیاز به حمایت و تشویق دارند. و معلم نباید از انتقاد کردن بیش از حد لازم استفاده کند. و لازم نیست زیرا گاهی وقتها انتقاد کردن بیش از حد معلم می تواند تبدیل به حالت سرزنش و سر کوفت زدن از نظر دانش آموز جلوه کند. و احتمالا اثر تخریبی آن بیش از فوایدش خواهد بود. معلم باید کار هایش قبل از ورود به کلاس سازمان یافته وآماده نماید یعنی از وقت و زمان خود به خوبی استفاده کند. و از قبل برنامه آموزشی خود را تنظیم کرده و برای عوض کردن موضوع بحث و گفتگو از لحظه ها در کلاس خوب استفاده نماید. در کلاس فعالیتهای متنوعی را به کار گیرد. زیرا باعث می شود هر حادثه یادگیری مقدمه و بهانه ای برای حادثه یادگیری دیگر باشد. از برنامه یا جدول یادگیری مثل جدول تحلیل محتوایی درس و طرح درس مناسب که از قبل آماده کرده است و مورد بررسی قرار داده است استفاده کند این بخصوص برای معلمان تازه کار امر ضروری است. و معلم تمام تلاش خود را باید بکار بگیرد تا کلاس خود را به صورت زنده و شاد و فعال اداره کند. ولی بر دانش آموزان فشاری بیش از حد توانشان وارد نکند. و به دانش آموزان فرصتهای بیشتری بدهد تا خود برای یادگیری آماده کند.

یک معلم باید دانش آموزان خود را برای یادگیری انگیخته نگه دارد. و چنان فضای روانی مناسبی را ایجاد کند که دانش آموزان را نسبت به یادگیری مطالب و گوش دادن و کنجکاو بودن آماده نگه دارد. موجباتی را فراهم نماید که هر چند دانش آموزان در حال نشسته به یادگیری بپردازند. زیرا بعضی مواقع بچه ها از نشستن روی صندلی معمولا نا مناسب مدارس خسته و شکایت می کنند. معلم باید آگاه باشد و چنان کنترل کلاس را در اختیار بگیرد که گویی چشمی نیز در پشت سر خود دارد. و هیچوقت دانش آموزان نباید احساس کنند که تحت کنترل یا فشار معلم هستند. معلمی هم حرفه و هم هنر است. معلم باید خوب مهارتهای تدریس را در کلاس در موقعیت های مناسب به کار بگیرد. بطوری که این مسئله می تواند باعث جلب توجه و جذب و افزایش علاقه دانش آموزان به سوی فعالیتهای یادگیری شود. شما می توانید از مهارتها، تجربیات معلمان برجسته و قدیمی و یا موفق در همان مدرسه یا مدارس دیگر استفاده کنید. هر معلم از قبل باید مهارتهای لازم را برای آن درس مشخص نماید و آنها را در مدت زمان مناسب تمرین و تکرار کند و بیاموزد. ودر ضمن ارتباط معلم با دانش آموزان باید مطلوب باشد. در آن صورت حاصل آن نوعی اشتراک اطلاعات، معلومات و مهارتها میان معلم و دانش آموزان خواهد بود. یکی از راههای کنترل و مدیریت کلاس طرح پرسشهای مناسب توسط معلم، جهت برانگیختن تفکر و جهت دادن به مسیر یادگیری دانش آموزان به هنگام انجام فعالیتها است. معلم باید از انواع پرسشهای علمی مانند پرسشهای سازنده، واگرا، همگرا، موضوع مدار، فرد مدار، پرسشهای مناسب برای دریافت و پرورش ایده ها دانش آموزان و پرسشهای متمرکز کننده، پرسشهای برای پرورش مهارتهای یادگیری و... استفاده کند و در زمینه سنجش و اندازه گیری اطلاعات کافی داشته باشد زیرا مطرح شدن پرسش توسط معلم یکی از راههای کنترل و اداره فعالیتهای کلاسی به شمار می آید. معلم برا اینکه دانش آموزان خود را کنترل کند باید آنها را بشناسد و آنها را در امر یادگیری و سایر فعالیتهای کلاسی مشارکت دهد. و تشویق کند و استفاده از همکاری دانش آموزان در فعالیتهای یادگیری امری ضروری برای رهبری، هدایت، اداره کلاس درس است و همچنین نوعی احترام گذاشتن به دانش آموزان می باشد وقتی شما در مدیریت و امر یادگیری از آنها کمک می گیرید آنها احساس خوبی پیدا می کند. حتی شما می توانید برای حل برخی از مشکلات کلاس با آنها مشورت نماید و از آنها نظر خواهی کنید.

تا جایی که امکان دارد از اطلاعات و آموخته های قبلی دانش آموزان در امر تدریس استفاده کنید. و تنها از روش سخنرانی در کلاس استفاده نکنید زیرا این روش به تنهایی برای دانش آموزان بخصوص دانش آموزان بازیگوش و فضول و نا آرام که دوست ندارند گوش دهند و یا یاداشت برداری کنند زیاد مفید نیست و نتیجه خوبی به همراه ندارد. بهتر از از روشهای مختلف و متنوع مانند روش مباحثه ای که دانش آموزان را برای شرکت فعال در پاسخ گویی به سوالات، اظهار نظر و رقابت مثبت و دفاع از نظر خود تشویق می کند استفاده کنید و یا می توانید از روشی به نام روش تمرین وتکرار که همواره سبب ترغیب دانش آموزان به انجام یادگیری مهارتها می شود استفاده کنید و گاهی وقتها می توانید از روش پژوهش گروهی که نوعی فعالیت دسته جمعی دانش آموزان در گروه های کوچک به منظور انجام دادن امر مطالعه و سازماندهی یادگیری است استفاده نماید البته در این مورد باید حتما معلم از قبل مراحل جریان پژوهش گروهی را با دانش آموزان در میان بگذاردو آن را بررسی و کنترل کند. این روش بهتر دانش آموزان را برای زندگی آینده آماده می کند. بررسی محققین آموزشی نشان داده است که دانش آموزان به شرکت فعال و در یافت مسئولیت در گروه های کوچک تمایل و علاقه بیشتری نشان می دهند.

حتی یکی روشهای مناسب جهت برقراری ارتباط همه جانبه بین معلم و شاگردان در کلاس استفاده از روشهای آزمایشگاهی است که در ایجاد انگیزش در دانش آموزان و در گیر شدن ذهنی، جسمی و بکار گیری تمام حواس جهت انجام فعالیتهای آزمایشگاهی باعث می شود آنها کمتر به مسائل دیگر بپردازند. معلم باید مهارت آغاز درس را خوب انتخاب نماید مثلا از یک داستان، از یک مشاهده نا همخوان که او فکر نمی کند و انتظار اتفاق افتادن آن نیست و یا از یک پرسش خوب یا طرح یک معما درس را آغاز کند. و از دانش آموزان برای پیدا کردن جواب و حل آن مسئله یا پرسش و یا معما کمک بخواهد. معلم می تواند از روشی به نام روش مکاشفه ای استفاده کند که دانش آموزان و فعالیتهای فکری آنها را در جهت کشف برخی مفاهیم و اصول علمی هدایت می کند و فرصت کمتری برای بازیگوشی و انجام مسائل بی مورد پیدا می کنند. استفاده از روش پرسش و پاسخ در روش مکاشفه ای می تواند سبب افزایش مهارتهای ذهنی در دانش آموزان بگردد و از آنجا که خود دانش آموزان شخصا مطالب را کشف می کنند ذوق و اشتیاق او به یادگیری و انجام فعالیتها و منظم بودن بیشتر می کند. حتی استفاده به موقع و مناسب از این روش انجام دهید، نگاه کنید و یاد بگیرید در مورد همه بچه ها (باستعداد- کم استعداد – متوسط؛ ضیعف و....) کارایی فراوان دارد.

در این روش آنها از یکدیگر کمک می گیرند و در گروه همدیگر را راهنمایی می کنند و بتدریج تواناییها و قابلیتها ی گروهی دانش آموزان افزایش یافته و یاد می گیرند چگونه به یکدیگر احترام بگذارند و چگونه با هم همکاری داشته باشند. اگر معلم از برنامه یادگیری کند استفاده کند و در عین حال باعث سردرگمی دانش آموزان خود می شود. و فضای روانی کلاس به نحوی خواهد شد که یادگیری برای آنها خسته کننده می گردد. مدیریت و اداره کلاس دستخوش تغییر خواهد شد و کنترل کلاس از مسیر اصلی خارج می گردد. معلم باید بکوشد تا دانش آموزان کلاس خود را به نحوی به فعالیت وا دارد که هیچ یک از آنان احساس خستگی و یکنواختی نکنند. زیرا خستگی و یکنواختی خود عاملی برای پیدایش شیطنت های دانش آموزان و بی نظمی در کلاس است. معلم باید دارای آن چنان شیوه رفتاری مطلوب، دوستا نه ای و در حد استاندارد آموزشی باشد که اکثریت دانش آموزان را به گوش دادن درس علاقمند نماید. و غالبا باید نسبت به شنیدن عقاید و نظر های جدید دانش آموزان تمایل نشان دهد. و از دانش آموزان خود دعوت کند که در بحث و گفتگوی آزاد شرکت کند. خود معلم در بحث و گفتگو آن چنان خود را پر انرژی نشان دهد که این انرژی از او به دانش آموزان سرایت نماید. و در هنگام رهبری و هدایت دانش آموزان در کلاس درس ودر مواقعی که بحث و جدالی پیش می آید برای دفاع از اعتقادات و نگرشها و باور داشتنهای سالم و صحیح بر اساس عقل سلیم و دور از هر نوع تعصب، تبعیض و یک سو نگری آمادگی لازم را دارا باشد. و نرم خویی و صبور بودن را به کار گیرد.

0

اکثر معلمان و مسوولان مدارس، در طول خدمت آموزشگاهی خود با دانش آموزانی برخورد می کنند که رفتارهایی متفاوت با سایر همکلاسان از خود نشان می دهند. یکی از این رفتارها که نگرانی بزرگترها را برمی انگیزد مشکل کمرویی و گوشه گیری دانش آموزان است که در گستره وسیعی جای می گیرد که با سکون، سکوت، غمگینی و درخود فرورفتگی و انزوا همراه است.

روان شناسان کمرویی و گوشه گیری را رفتاری ناسازگارانه تلقی می کنند که بعضا مزمن و با دوام است. این رفتارها سازگاری کودک را با مشکلات زیادی مواجه می کند و برای زندگی سایر اشخاص که به نوعی با کودک در تماس هستند، عامل مزاحمی به حساب می آید.

دانش آموز کمرو

تعریف کمرویی

کمرویی و کناره گیری کودک، کوششی برای خودداری از ارتباط با محیط اطراف است. کودک کمرو و گوشه گیر ممکن است از برقرارنمودن تماس با افراد و شرکت در فعالیت های اجتماعی، تقلیل یافتن علائق ذهنی و عاطفی به محیط خارج همراه باشد. این دسته از کودکان ممکن است از موقعیت هایی مانند؛ شکست، انتقاد، کمبود، اعتماد به نفس، دستپاچگی یا تحقیر ترس داشته باشند.

کودکان کمرو و گوشه گیر معمولا از داشتن دوست محروم هستند و یا تک دوست بوده و بسیار به آنها وابسته می باشند و به طور کلی از بودن در کنار هم سن های خود لذت نمی برند و به فعالیت های گروه علاقه نشان نمی دهند. متاسفانه کودکان کمرو و کناره گیر معمولا موردتوجه قرار نمی گیرند، علت نیز آن است که نسبت به کودکان دیگر، کمتر توجه اطرافیان را به خود جذب می کنند. روابط اجتماعی این دسته از کودکان در مقایسه با همسالان در عملکردهایشان دچار کمبود و کاستی است و احتمالا حالت هایی از افسردگی و ناشادی را تجربه خواهند کرد و با مشکلات آموزشی خود، مواجه خواهند گردید.

مشخصه های رفتاری کودکان کمرو و گوشه گیر

رفتار گوشه گیری یا انزواطلبی به عنوان یکی از مشکلات عمده در کودکان و نوجوانان محسوب می شود و متاسفانه برای آنکه در مدرسه ایجاد دردسر و مشکل نمی کنند دیرشناخته شده و گاه به عنوان فردی مودب و بی دردسر از طرف دیگران معرفی می گردند. در نتیجه تشخیص و شناخت آنها به تاخیر می افتد و زمانی متوجه مشکل می گردند که کار درمان سخت تر و وضعیت شاگرد حادتر شده است.

این کودکان و نوجوانان دارای احساس بی کفایتی بوده و به دنیای درون خود پناه می برند و بیش از حد متواضع هستند و حتی اگر با مسئله ای مخالف باشند جرات بیان مخالفت یا نظرات خود را ندارند.این افراد نسبت به مسائل اطراف خود حساسیت بیش از حدی دارند و اگر مسئله ای مخالف نظر آنها باشد یا مجبور به شرکت در کار جمعی باشند، در گوشه ای کز کرده و با کسی حرف نمی زنند و گاه در هنگام شدت ناراحتی ناخن های خود را می جوند.رفتار چنین کودکانی همواره با شک و تردید همراه است و دور از اطمینان که جهش های ناشیانه و پس روی های ناگهانی به دنبال دارد.

همه این حرکات این تصور را ایجاد می کند که شخص کمرو بین دو نیروی متضاد در کش و واکش است.هر کودک کمرویی دارای خصوصیاتی است که ناتوانی او را در نظر خودش بزرگ تر و در نظر دیگران نمایان تر جلوه می دهد. مثل این است که کودک با کمرویی خود می خواهد بگوید؛ «می بینید که من چقدر رنج می برم، پس راحتم بگذارید!»بدین ترتیب کودک با رفتار تردیدآمیز خود به جایی می رسد که از ارتباط های اجتماعی که برای او رنج آور و دشوار است پرهیز می کند، زیرا می ترسد نتواند به صورت مناسبی با آنها روبه رو شود.

نشانه های دیگر

دست های کودک کمرو غمناک است. کودکی که از کمرویی خود به ستوه آمده است جرات نمی کند دست کسی را که به سوی او دراز شده است بفشارد، زیرا می ترسد که او متوجه غمناک بودن دست هایش بشود. دشواری دیگر برای بعضی از کودکان انزواطلب احساس نیاز رفتن به دستشویی است، زیرا می ترسند برای رفتن به دستشویی از معلم اجازه بگیرند و معلم اجازه ندهد، این دسته از کودکان گاهی موقع حرف زدن دچار دشواری هایی می شوند. از ترس اینکه نتوانند منظور خود را شرح دهند، به لکنت زبان دچار می شوند.

این نقص بیشتر در مقابل کسانی مطرح می شود که کودک از قضاوت ایشان بیمناک است. حرف زدن با کسی که مورد اطمینان اوست و به او محبت دارد برایش آسان است. بعضی از معلمان گاهی دیده اند که کودک کمرویی که مورد پرسش قرار گرفته، چنان دست و پای خود را گم کرده است که به ادعای خود سوال را نشنیده است. کودک کمرو با کناره گیری از گروه کودکان، از بازی هایی که به فعالیت گروهی نیاز دارد خودداری می کند و این رفتار او را از آموختن اصول زندگی اجتماعی باز می دارد و مانع رشد احساس اجتماعی بودن در او می شود.

کودک کمرو از نوعی احساس حقارت رنج می برد، او به توانایی هایی که دارد اعتماد ندارد و آنها را ناچیز می شمارد. خود را برای زندگی ضعیف و نامجهز می بیند و چنین می پندارد که برای دفاع در مقابل مشکلات آماده نیست.

سبب شناسی مشکل

گاه گفته می شود که کمرویی نوعی بیماری خانوادگی است. اما این گفته صحت کامل ندارد. کمرویی در اغلب موارد یک نقص موروثی نیست (به جز در مواردی که با نشانه هایی از بیماری اسکیزوفرنی همراه است) بلکه رفتار نامناسبی است که کودک از محیط کسب می کند که سبب شناسان برای آن عللی را برشمرده اند.

مشکلات و اختلافات ریشه دار خانوادگی، محرومیت از محبت، فعالیت های اجتماعی بیش از حد پدر و مادر، نقص عضو یا بیماری های دیگر جسمانی، شکست های متعدد در زندگی، تحقیر کودک در مقابل جمع، انتقاد و تمسخر در حضور دیگران، نداشتن معیارهای خاصی که کودک و نوجوان برای محبوب شدن، برای خود در نظر بگیرد، توقع بیش از حد داشتن از کودک، تغییراتی که در خانواده پیش می آید مانند تولد خواهر یا برادر کوچک تر از جمله عواملی است که منجر به گوشه گیری و کمرویی در کودک خواهد شد.

راهکارهایی برای معلمان

1) سعی کنید علت اصلی کمرویی و کناره گیری کودک را پیدا کنید. از یادداشت های روزانه، نمایش، ایفای نقش، جملات ناتمام، قصه گویی یا فنون مشاوره استفاده کنید تا کودک را بهتر بشناسید.کودکان اغلب احساسات خود را در اینگونه از فعالیت ها واضح بیان می کنند.

2) برای جلب اعتماد کودک و ایجاد یک ارتباط خوب تلاش کنید.

3) از کودک خجالتی بخواهید که به دانش آموز دیگر، در نقش یک معلم کمک کند. هر توانایی و نکته جالب را که باعث بهبود روابط کودک می شد را اصل قرار دهید.

4) کودک کمرو و گوشه گیر را در فعالیت های گروهی کوچک یا در فعالیت های کودکان دیگری که با آنها دوست است درگیر سازید. یک کودک خجالتی بیشتر دوست دارد در گروه های کوچک صحبت کند. او را برای انجام کارهای خاص با کودکان دیگر همرا کنید.

5) به کودک کمرو و گوشه گیر مسوولیت های مختلفی واگذار کنید. مانند انتقال پیام ها، کمک به مسوولان مدرسه، کمک به دفتردار مدرسه، تدارک وسایل آزمایشگاه و... از واگذاری کارهای سخت به کودک و همچنین کارهای اجرایی و نمایشی مانند صحبت کردن در مقابل کلاس که او را دستپاچه می کند خودداری کنید.

6) از کارهایی که کودک خجالتی دوست دارد و قادر به انجام آن است از قبیل شرکت کردن در گروه دوستان، صحبت کردن با شخصیت معروف و یا بازی در یک گروه، فهرستی تهیه کنید و به کودک فرصت دهید تا یکی از این کارها را انتخاب کند و برای رسیدن به هدف شایستگی خود را نشان دهد. از رفتارهای تمرینی استفاده کنید.

7) با صحبت کردن در مورد کمرویی و گوشه گیری کودکان آنها را ناراحت نکنید. همچنین از صداکردن و دعوت آنها برای اجرای فعالیت های خاص در مقابل دیگران بدون هماهنگی قبلی اجتناب کنید. یک روش مناسب برای تشویق کودک شرکت در کلاس طرح تمرین و پرسش و پاسخ با کودک است. در این روش کودک و معلم قبلا سوال و جواب را تمرین کرده اند سپس زمانی که معلم کودک را پای تخته فرا می خواند، کودک احساس می کند که این فعالیت (پرسش و پاسخ) راحت و آسان است و اعتماد به نفس پیدا می کند.

8) خودپنداره مثبت را در کودک تقویت نمایید.

9) برای آموزش کودک کمرو از روش «ابراز وجود» استفاده کنید. از کودک بخواهید موقعیت هایی را که دوست دارد در آنها موثر باشد و راه های تماس برای برخورد با هر موقعیتی را بررسی کند، سپس طبق برنامه ای تعیین شده با کودک کار کنید.

10) زیمباردو (1977) پنج مرحله را برای تغییر رفتار کودک گوشه گیر پیشنهاد می کند؛ درک خود، فهم دلایل گوشه گیری، عزت نفس، گسترش فعالیت های اجتماعی و کمک به دیگر افراد کمرو (برای غلبه بر کمرویی خود و دیگران)

منبع: روزنامه جوان

0

انواع اختلال در ارتباط:

1) اختلالات تکلمی

اختلال در تلفظ حروف، تولید صدا، کنترل ماهیچه‌های لب و زبان و حنجره و... می‌باشد.

2) اختلالات زبانی

منظور از این اختلالات، اختلال و ناتوانی در یادگیری زبان مادری و اشکال در فرم، استفاده و محتوای زبان و بیشتر در کودکانی دیده می‌شود که دچار تأخیر در گویایی هستند. دانش‌آموزانی که قادر نیستند تا به صورت موثر و مطلوبی تولید صدا نموده و از آن برای حرف زدن و برقراری ارتباط کلامی با دیگران استفاده نمایند. دارای اختلال تکلمی نامیده می‌شوند. حدود 5% از کل دانش‌آموزان مدرسه رو، مبتلا به برخی از انواع نقص‌های کلامی می‌باشند. مشکل بریده بریده حرف زدن با اشکال در تلفظ حروف دو دسته مهم از این نوع اختلال است.اختلال در ارتباط

اختلال بریده بریده با منفصل حرف زدن: این اختلال شامل جایگزین کردن یک حرف به جای حرف دیگر مثلاً س به جای ش به جای شیر، سیر یا شصت و پنج، سصت و پنج می‌گویند عدم تلفظ صحیح حروف (چاشق به قاشق) افزودن یک صدا یا حرف یک صدا از کلمه (به جای بیچاره می‌گویند بیجا-ه یا به جای بدبخت، ب-بخت می‌گویند). (اسمیت 1998). البته باید به خاطر داشته باشید که اغلب بچه‌های 6 تا 8 ساله، قبل از آن که بتوانند به صورت کامل حروف زبان مادری‌شان را تلفظ نمایند، در تلفظ حروف بی‌صدا و برخی دیگر از حروف دچار مشکل می‌باشند و بر اثر گذشت زمان این اشکالات از بین می‌روند و کودک بر تلفظ آن‌ها تسلط پیدا می‌کند و نکته دیگر این که در برخی از مناطق جغرافیایی برخی از حروف به گونه‌ای خاص تلفظ و ادا می‌شوند ولی کودک هم دارای هیچ نوع اختلال تکلمی نمی‌باشند.

اختلال لکنت زبان: معمولاً در سنین بین 3 تا 4 سالگی بسیار شایع است. هنوز علت مشخصی برای آن پیدا نشده است. ولی می‌تواند سبب اضطراب و در هم ریختگی فکری کودک مبتلا به آن گردد. در 50 درصد از کودکان مبتلا، ممکن است تا یک سال طول بکشد و در این صورت باید او را به یک گفتار درمان ارجاع داد. مداخله و درمان از سنین پایین بسیار مهم و حیاتی است.

اختلال در تولید صدا و یا آوا: سومین نوع اختلال تکلمی است و شامل صحبت کردن همراه با اشکال در تن صدا، کیفیت نامناسب و حرف زدن با یک تن صدای ثابت و بدون تغییر است. دانش‌آموزی که دچار هر کدام از این نوع اختلال‌ها می‌باشد باید به یک گفتار درمانی ارجاع داده شود. اولین گام تشخیص صحیح و به موقع اختلال یا مشکل است. بسیار مواظب کودکانی باشید که تلفظ حروف، نوع صحبت کردن، کیفیت صدا، سیالی کلامی، میزان ابراز عقاید و افکار از نظر شدت و نوع با دیگران تفاوت زیادی دارد. به کودکانی که خیلی کم حرف می‌زنند و اغلب ساکت می باشند. هم توجه کنید و هم مواظب آن‌ها باشید. آیا فقط خجالتی هستند یا از نظر زبانی مشکل دارند؟

تفاوت‌های زبانی لزوماً اختلالات زبانی نمی‌باشند. دانش‌آموزانی که دچار اختلالات زبانی هستند آن‌هایی هستند که وضوحاً نمی‌توانند صحبت‌های دیگران را بفهمند و یا از زبان برای ابراز عقاید و افکار و منویات درونی خود استفاده نمایند و با همسالان خود و دیگر افراد گروه اجتماعی یا فرهنگی خود، تفاوت دارند. دانش‌آموزانی که به ندرت حرف می‌زنند آن‌هایی که از کلمات محدودی در حرف زدنشان استفاده می‌کنند، جملاتی که به کار می‌برند بسیار کوتاه است و یا بیشتر سعی می‌کنند از حرکات بدن و چهره برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده نمایند، باید هر چه سریع‌تر به یک فرد متخصص و ماهر ارجاع داده شوند تا مورد مشاهده قرار گیرند یا از آن‌ها نسبت به عمل آید. در جدول زیر رهنمودهایی برای کمک به رشد طبیعی زبان در کودکان آورده شده است.

علل اختلالات ارتباطی (گویایی) چیست؟

عواملی که سبب ایجاد این اختلالات می‌گردند دامنه گسترده وسیعی دارند، یک سر آن عوامل نوروبیولوژیک (زیستی عصبی) هستند که با رشد شناختی کودک تداخل پیدا می‌نمایند و یک سر دیگر آن راهبردهای پردازش اطلاعات می‌باشند که با عناصر ساختاری و فیزیولوژیکی (مثل ناشنوایی) تعامل دارند و در ارتباط هستند. عوامل محیطی (مثل محرومیت‌های فرهنگی- اجتماعی) نیز از دیگر عوامل بالقوه ایجاد کننده این اختلالات هستند. هر کدام از این عوامل به ندرت می‌توانند در به وجود آوردن این اختلالات به تنهایی عمل کنند، بلکه همه آن‌ها به کمک هم و در تعامل با یکدیگر می‌توانند در با یکدیگر می‌توانند موثر باشند. برای مثال نقص‌های شنوایی ممکن است، تعامل‌های و ارتباط‌های کودک با دیگران را تحت تاثیر قرار داده و محدود نمایند.

کودکانی که دچار اختلال ارتباطی (گویایی) هستند دارای علائم و مشخصات گوناگونی می‌باشند که می‌توانند به شما کمک نمایند تا آن‌ها را شناسایی نمایید. این علائم عبارتنداز:

1. آیا در دانش‌آموز علائمی از تاخیر در رشد کلامی و یا اختلالی در گویایی مشاهده می‌کنید؟

2. آیا در صدایی که دانش‌آموزان هنگام حرف زدن تولید می‌کند، هیچ حالت غیر عادی مشاهده می‌کنید؟

3. آیا فرآیند تکلم و حرف زدن او روان و سیال و طبیعی است؟

4. آیا دانش‌آموز فقط از یک شیوه خاص یا روان عادی صحبت کردن استفاده می‌کند (تن صدایش یکنواخت است؟) یا از کلمات مشابهی برای توصیف و حرف زدن راع به وقایع، افراد اشیاء استفاده می‌کند.

5. آیا کودک از حرف زدن به عنوان وسیله‌ای برای پیشرفت و رسیدن به اهدافش استفاده می‌نماید؟

به اعتقاد والری و بایلی (1984) معلمان برای کمک به این کودکان باید:

- هم ارتباط‌های کلامی و هم غیر کلامی این بچه‌ها را تقویت نمایند.

- از بچه‌های سالم و عادی کلاس بخواهند یا آن‌ها را تشویق نمایید تا با این بچه‌ها ارتباط برقرار نمایند و با آن‌ها حرف بزنند و تا آن‌جا که امکان دارد آن‌ها را به حرف زدن تشویق نمایند.

- بچه‌های دیگر را وادارید تا تشویق نمایید تا با آن‌ها بازی کنند و آن‌ها را به عنوان هم بازی خود بپذیرند.

- از طریق بازی و شرکت در فعالیت‌های گروهی، انواع تعامل های اجتماعی آن‌ها را تقویت کنید.

- خود شما باید به عنوان یک مدل و الگوی مطلوب و مثبت برای بچه‌هایی که دچار اختلال ارتباطی هستند عمل نمایید.

- سعی کنید تا هنگام ارتباط و حرف زدن با آن‌ها از الگوهای پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر کلامی استفاده کنید و آن‌ها را به پیشرفت بیشتر تشویق نمایید.